Arabistan (Al ahwaz)-Türk

Friday, March 29, 2013


شرحي برگذ شته طايفه لركي و تاريخچه هفتكل

بنام خدا                   
 (معرفی روستاها و اقلیم شناسی)
شرحي برگذ شته طايفه لركي و تاريخچه هفتكل :

مقدمه:

قبل از اينكه انسانها را از حيث موقعيت اجتماعي رده بندي نمايند لازم به ذكر است كه همه ما انسانها از يك مبدا بوده و جملگي بندگان حقير خداوند مي باشيم لذا طبقه بندي جامعه، ازحيث موقعيت اجتماعي ،مايه تفاخروياتحقيركسي به شمارنمي آ يد بلكه خودشرح تاريخ گذشتگان است كه هركس موقعيت اجدادي ونژادي خويش را بهتربشناسد.
 
طايفه لركي كه بالغ بر22تيره مي باشدوواژه لركي كه درواقع همان واژه تركي ،ايلركي به معناي جلوداروپيشرومي باشد ،زيراباتوجه به نوع وبافت زندگي عشايري،جابجايي وكوچ، مرزخاصي رابراي عشايرقائل نمي نموده وتعداد كثيري تيره هاي طوايف ايل قشقائي ازجمله ايلركي ها، پاي رافراترازحريم استان فارس نهاده وبدلايل گوناگون كه گاها جنبه اقتصادي داشته وبدنبال مراتع غني تروپربارازموطن واقعي خويش كه همان استان فارس بوده كوچ نموده وتاحداستانهاي چهارمحال، اصفهان،خوزستان،وبوشهرپيش رفته اندويابه دلايل سياسي واجتماعي كه ناشي ازجورخوانين وقت بوده است مبادرت به كوچ نموده اند لذا با استفاده به تاريخ پانصد ساله خوزستان ،تعدادپنجهزارخانوارازعشايرايل قشقائي ازايل بريده وبه سمت استانهاي مجاورمهاجرت نموده اندازجمله مهاجرين اوليه،لركي هابوده اندكه شامل تيره هاي ،اولاد،اولادغني ،حاجي آغائي ،حاجي خسروي،حاجي بهبودي ،آقاياري، خيرالهي ،جهانگيري ،حاجي علي ويسي ،كلبي،ديگرلي،جليلي (جلاليان)بوربور،رحيمي صوفي،حسن نوروزي ،قليچي ،محمدتركي ،عليخاني ،وعبدالعلي بوده است كه ازميان تيره هاي اولاد،حاجي آغايي،حاجي خسروي ،وحاجي بهبودي اصالتاعرب زبان بوده وخودرانوادگان مالك اشترنخعي صحابه بزرگ حضرت علي (ع)ميدانندودوتيره ديگربنامهاي صوفي وحسن نوروزي هم ،فرزندان شخصي عرب زبان بوده اندامامادرآنان ترك قشقايي بوده است ،يكي ديگر ازتيره هاي طايفه لركي ،جليلي هاياجلاليان است كه اصالتا لرزبان بوده اوشامل تيره هاي جليلي ،خليلي ،آل احمدي ،منجي وبارزي وطهماسبي مي باشد كه مجموعه آنهاطايفه جانكي راتشكيل ميدهدكه موطن اصلي آنان خوني ميرزاولردگان دراستانهاي چهارمحال بوده است وتيره جليلي هاياجلاليان فرزندان رئيس عباس ورئيس بومن بوده اندكه تعدادي ازآنان جلاليان وتعدادي ديگرتحت نام عباسي لقب گرفته اندوپيشوندرئيس كه درواقع خاص منطقه سروستان فارس وتنگستان استان بوشهربودهه وبه نام بزرگان آنان اطلاق مي شوده است0                                                                                            

حدودقريب يكصدسال پيش شخصي بنام حاجي گرگعلي اولادكه بزرگ طايفه لركي بوده تمامي اين تيره ها ي پراكنده راگردهمجمع آوري نموده وضمن تشكيل طايفه لركي ،منطقه سبزكوه دراستان چهارمحال راييلاق آنان ،ومنطقه ابولفارس درحوالي شهرستان بهبهان قشلاق زرخريدآنان قرارداده است.ودراين اثنادوحادثه بزرگ روي ميدهدازجمله اينكه هنگامي كه عشايرطايفه تركي درحوالي هفتكل كنوني درحال قشلاق بسرمي بردندموردتهاجم هشت سارق قرارمي گيرندكه شخص حاجي گرگعلي تعدادهفت تن ازآنان راكشته ونفرهشتم رابه عنوان قاصدروانه مي نمايدلذاازآن تاريخ به بعدبه مناسبت اين حادثه تعدادهفت قطعه سنگ بزرگ به عنوان كل يا نشانه  درمقتل آنان درمحل كوي بلندي برزمين نشانده مي شودپس ازآن نام هفتكل به عنوان يك مكان جغرافيايي جايگاه خويش رادرجغرافياي ايران زمين پيدامي نمايدحادثه ديگراينكه درشهريور 1320كه اوضاع مملكت نابسامان وآشفته بوده ودر اوائل حكومت پهلوي  دستور جمع آوري وضبط  تمامي اسلحه هاي روستاييان
وعشاير صادر مي گردد وماموراني با نام نشان مخصوص ،مسئوليت اين كار را برعهده مي گيرند ،وطايفه لركي هم به دليل داشتن روحيه صلح جويي وصلح طلبي ،تمامي سلاحهاي خويش راتحويل ماموران دولتي مي دهند وچون كل طايفه خلع سلاح مي شوند لذا مورد تهاجم عده اي مهاجم واقع مي گردند تا بدانجا كه كل اموال آنان شامل بزوگوسفند و ساير احشام به يغما مي رود وطايفه از آن حالت انسجام خويش خارج مي شود وبعد ازحفردومين چاه نفتي كشور، درروستاي نمره دو هفتكل واستخراج نفت واستقرار شركت نفت در منطقه ،دوران مدنيت وشكوفايي هفتكل آغاز مي گرددتا بدان حد كه پاريس ايران لقب مي گيرد وافراد طايفه اكثرا جذب محيط كار وشركت نفت ميگردند ودر شهرهاي هفتكل،اميديه،مسجدسليمان،گچساران مشغول به كار مي گردند وعده اي ديگر به امورات كشاورزي ودامداري اشتغال مي ورزند كه درشهرهاي باغملك،رامهرمز،ايذه وهفتكل ساكن مي باشند.ادرات دولتي درهفتكل تشكيل ودواير مربوط به آنها شكل مي گيرد .بعد از تخليه شركت نفت در سالهاي 43-1342تيپ سه مراغه درسال1348به دليل نزاعي كه ميان كشور ايران وظفار بوجود آمده بود،به هفتكل نقل مكان نموده ودراماكني كه پيش از اين در اختيار شركت نفت بوده مستقر ميگردند ،حضور ارتش درمنطقه اثرات مثبت ومطلوب اقتصادي داشته است زيرا به تبع نيازهاي اساسي آنان ،مشكلات ونيازهاي ساير مردم غير نظامي هفتكل هم مرتفع ميگردد وتنها بيمارستان بخش با مساعدت وهمكاري فرماندهي وقت پادگان ،احداث وبنا مي گردد وچون جمعيت بخش به حدنصاب نرسيده مع الاسف تاكنون ارتقاء نيافته ودر حد بخش باقي مانده است وامورات شهر تاكنون توسط بخشداري اداره مي گردد واز حيث اقتصادي اكثر قريب به اتقاق مردم هفتكل بي بضاعت وفقير ميباشند وهيچ گونه زمينه مساعدي جهت اشتغال آنان و به خصوص نسل جوان وجود ندارد .بيكاري جوانان وسردر گمي آنان وگرايش به مواد مخدر ، شرايط راآن چنان تيره وتار نموده به طوري كه متاسفانه هفتكل داراي بالاترين درصد خودكشي وبيكاري در استان بوده است .
با تشكيل دادگاه عمومي وحضور قاضي محترمي كه عزم جدي درامر مبارزه با مواد مخدر ومفاسد اجتماعي دارند وضعيت رو به بهبودي است هر چند مشكل اساسي نداشتن  شغل وبيكاري جوانان است .اكثر افراد متمكن ساكن در هفتكل هم به دليل فقدان هر گونه  تسهيلات و امكانات رفاهي ،به مركز استان مهاجرت نموده وساليانه تعدادكثيري ازمردم باتمام دلبستگي ها وخاطراتي كه دراين شهردارند ناگزير ترك وطن كرده وبه اميد وضع بهتر ،ازهفتكل ميروند كه اين امر موجب ركود هر چه بيشترمنطقه گرديده است .اميد است  باعنايت دست اندر كاران و مسئولين استاني وكشورمساعدتي ويژه جهت پويايي ورونق اين بخش محروم صورت گيرد.    
                                                                             
  مهراب جلاليان   
 

Thursday, December 30, 2010


افشارشناسي



دكتر محمدخالقي مقدم



-سلسله آثار -(46 اثر علمي مربوط به ايل افشار )



http://drmkhm.blogfa.com/post-16.aspx



1- استان زنجان، سرزمين اقوام افشار

2- نقش اجتماعي ايل افشار در تشكيل دولت صفويه

3- تاخت و تاز ازبكها به ايران و مقابله اقوام افشار در برابر آنان

4- شناخت اجتماعي سران ايل افشار

5- تاكتيكها و استراتژيها و تواناييهاي نظامي ارتش افشار

6- زندگي نامه سران دولت نادر شاه افشار

7- اوضاع اجتماعي زنجان پس از فروپاشي دولت افشاريه

8- ادعاي سياسي سلطنت توسط اقوام افشار زنجان دوره زنديه

9- فوجهاي نظامي افشار زنجان در دوره قاجاريه

10 - تقابل دو ايل افشار و ايل قاجار، در زنجان در اوايل تشكيل دولت قاجاريه

11- نقش حاكمان افشار زنجان در جنگهاي ايران و روس

12- تأثير فرهنگي موسيقي اقوام افشار زنجان بر روي دستگاههاي موسيقي اصيل ايراني

13 - تحول اجتماعي موسيقي ايراني از دوره صفويه تا قاجاريه

14- زنجان و زيباييهاي فرش افشار

15- صنعت زيباي چارق هاي افشار زنجان

16- صنعت زيباي چاقوسازي اقوام افشار زنجان

17- صنعت زيباي مليله كاري اقوام افشار زنجان

18 ـ زندگي ايلي افشارها و قوچ افشاري آنان

19 - اقوام افشار و تحولات حوزه زيست جغرافيايي آنان

20 - مكانهاي ييلاق ـ قشلاقي ايل افشار

21- تيره ها و طوايف ايل افشار

22- ايل افشار و روند هويت زدايي ايلها

23 - فرايند تخته قاپو شدن طوايف و تيره هاي ايل افشار

24 - طايفه اينانلو افشار زنجان (حومه ابهر)

25 - طايفه افشار قورت بيگلو زنجان (حومه صائين قلعه زنجان)

26- طايفه افشار اوصانلو زنجان

27- طايفه ايرلو افشار زنجان (طارم و حومه زنجان)

28- طايفه افشار قراپشتلو (قرابز چلو زنجان )

29 - طايفه افشار غني بيگلو و قزل گچيلو زنجان

30- طايفه افشاركور حسنلوي زنجان (حومه قيدار)

31- طايفه افشار دويران زنجان (انگوران و ماهنشان)

32 - طايفه افشار تكاب

33 - طايفه افشار اروميه

34- طايفه افشار گروس (روستاهاي اطراف قزل اوزن)

35- طايفه افشار اسدآباد همدان ( افشارهاي حوزه ابتداي شاخه تالوار قزل اوزن)

36- طايفه افشار خرقان

37- طايفه افشار بكشلو (دهستانهاي افشاريه و شال در جنوب قزوين)

38- طايفه افشار ساوجبلاغ كرج ( دهستانهاي افشاريه و اشتهارد غرب كرج)

39- طايفه افشار شمال ساوه (گرمسيرات ايل افشار)

40- طايفه افشار خوزستان

41- طايفه افشار كرمان

42- طائفه افشار خراسان

43- تاريخ اجتماعي امير گونه خان افشار طارمي

44 - تاريخ اجتماعي جهانشاه خان افشار قيداري

45- تاريخ اجتماعي حبيب الله خان شاهسون افشار دويراني انگوران (امير توپخانه دوره محمدشاه قاجار)

46- تاريخ اجتماعي خوانين مختلف افشار زنجان



Monday, December 20, 2010


تركها در جوار و در سرزمين بختياري

چ) تركها و مغولها

تركها در جنوب، غرب، شرق و شمال سرزمين بختياري در مناطق هفتگل، اطراف شوشتر و رامهرمز (گندزلوها يا افشار و بيگدلی ها)، اطراف گندمان، حومه ي شهركرد و فريدن سكني دارند بعلاوه شمار زيادي از تركان در ميان بختياريهازندگي مي كنند كه دو زبانه نيز مي باشند يعني هم به گويش بختياري و هم به زبان تركي تكلم مي كنند.

مهاجرت اولين گروه از تركان به خاك بختياري به زمان سلجــوقيان در قرن ششم هـ .ق. بــاز مي گردد. نورمحمد مجيدي به نقل از «تاريخ وصاف» مي نويسد:

«چون مملكت ال سلجوقي در فارس بر آمد . . . امواج تراكمه از نواحي قفچاق مخدر گشتند. يعقوب بن ارسلان با جمعي از لشكريان قصبه ي خوزستان را بهر اقامت اختيار كرده و امير مودود سلغري امير سلغريان به صحراي گندمان فرود آمد و از آنجا تا به عرصه ي كهگيلويه خيمه اقامت برافروختند.» ( مجیدی ،1371 : 237)

از زمان صفويه دو ايل افشار و بيگدلی در مناطق جنوبي و غربي بختياري استقرار يافتند و با بختياريها آميختگي فراواني پيدا كردند. از ناحيه شرقي نيز بختياريها با قشقاييها همسايه و همجوار هستند كه در مهاجرت دوسويه گروههايي از هر طرف در داخل قلمرو ديگري مؤثر بوده است.

در خلال سالهاي 5-1292 هـ .ق. گروههاي از تركان قشقايي كه عمده ي آنها «لركيها» بودند به سبب نزاع و كشمكشهايي به منطقه بختياري كوچ نمودند. همچنين گروههايي از طوايف دره شوري، كشكولي، ايگدر، اصلانلو، محمدتركي و چهرازي در مناطق بختياري سكني دارند و اكثراّ دو زبانه هستند و با بختياريها وصلت و خويشاوندی زيادي دارند.

Saturday, February 28, 2009





جغرافياي انساني خلق ترك در ايران


مئهران باهارلي

اودگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Odgün, Boz Ayı, Sığır İli
چهارشنبه، ١٨ فوريه- ٢٠٠٩


سؤزوموز


ايران موطن بيش از ٣٥ ميليون تن ترك زبان مي باشد. روند خودآگاهي ملي و سير ملت شوندگي اين توده عظيم مخصوصا در دو دهه اخير آن چنان سريع بوده است كه امروز به راحتي مي توان به جاي صحبت از "گروههاي گوناگون ترك زبان"، از وجود و قوام "ملت ترك" ساكن در ايران سخن راند.




سه زيرگروه جغرافيائي خلق ترك در ايران:



خلق ترك ساكن در ايران، از سه زيرگروه جغرافيائي مشخص تشكيل يافته است. از اين سه زيرگروه جغرافيائي، ساكنين زيرگروه شمال غرب باشندگان در وطن، و زيرگروههاي جنوب-مركز و شمال شرق ايران در شمار دياسپوراي ملت ترك محسوب مي شوند:

يك- زيرگروه جغرافيائي شمال غرب: بدنه اصلي ملت ترك در ايران در ناحيه شمال غرب كشور ساكن است. اين منطقه كه در ادبيات سياسي "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود مركز ثقل تركزبانان ساكن در ايران مي باشد. آزربايجان جنوبي كمابيش معادل "مملكت آزربايجان" در نظام سنتي و بومي "ممالك محروسه" دولتهاي توركي سلجوقي تا قاجاري است. "مملكت آزربايجان" و يا "آزربايجان جنوبي" اقلا شامل همه "آزربايجان ائتنيك" است. برخي آنرا معادل "آزربايجان تاريخي" و يا "آزربايجان سياسي" كه هر دو بزرگتر از "آزربايجان ائتنيك" مي باشند دانسته اند. زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و يا "آزربايجان ائتنيك" شامل بخشهاي پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور پيش از سالهاي ١٩٠٦-١٩٠٥ يعني سال شكست جنبش مشروطه و آغاز حاكميت عملي قوميتگرائي فارسي بر بروكراسي، دولت و جامعه ايران است. آزربايجان ائتنيك نواحي ترك نشين استانهاي دوازده گانه امروزي آزربايجان شرقي (همه)، آزربايجان غربي (اكثر)، اردبيل (همه)، زنجان (همه)، همدان (اكثر)، قزوين (همه)، مركزي (اكثر)، گيلان (بخشي)، كردستان (بخشي)، تهران (بخشي)، قم (بخشي) و كرمانشاهان (بخشي) در سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦ را در بر مي گيرد و متروپل تهران را نيز شامل مي شود. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي ملت ترك به لهجه آزربايجاني و اندكي نيز به لهجه سنقري زبان تركي متكلم اند.

دو- زيرگروه جغرافيائي شمال شرق: اين زيرگروه جغرافيائي، تركان پراكنده در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، گلستان، مازندران، سمنان و خراسان جنوبي را شامل مي شود. تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به دو گروه لهجه خراساني و آزربايجاني زبان تركي متكلم اند. "افشاريورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در شمال شرق ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

سه- زيرگروه جغرافيائي جنوب-مركز ايران: اين زيرگروه جغرافيائي همه تركان ايران به جز دو زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و شمال شرق ايران را شامل مي گردد. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به گروه لهجه هاي آزربايجاني و اندكي (ابولوردي) به لهجه خراساني زبان تركي متكلم است. "قاشقاي يورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در جنوب ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

تركهاي ساكن در شمال غرب كشور و يا آزربايجان جنوبي كه شامل كلان شهر تهران نيز مي باشد، ٨٠،٣% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢٩،٠% از كل جمعيت ايران)؛ تركهاي ساكن در جنوب ايران ١١،٦% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٤،٢% از كل جمعيت ايران)؛ و تركهاي ساكن در شمال شرق كشور ٨،١% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢،٩% از كل جمعيت ايران) را تشكيل مي دهند. با اين حساب شمار تركهاي ايران، اقلا ٣٦،١% از كل جمعيت ايران و يا بيش از يك سوم آن است.



سه زيرگروه لهجه اي خلق ترك در ايران:



در ايران به شش زبان از زبانهاي عضو خانواده زبانهاي توركي (Turkic) سخن گفته مي شود. اين زبانها عبارتند از تركي (Turkish)، تركمني، خلجي، قزاقي، ازبكي و اويغوري. در اينجا به دو نكته مي بايست توجه كرد. نخست آنكه "توركي"Turkic نام خانواده زباني و "تركي"Turkish نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است. براي نشان دادن فرق بين اين دو مفهوم متفاوت در زبان فارسي، نام خانواده زباني به شكل "توركي" و نام زبان مشخص به شكل "تركي" نوشته مي شود. قبلا هر دوي اين مفاهيم با نام يكسان "تركي" ناميده مي شدند (مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است). بنابر اين مقصد از توركي ازبكي و تركي آزربايجاني، به ترتيب زبان ازبكي متعلق به خانواده زبانهاي توركي و لهجه آزربايجاني زبان تركي مي باشد. دوم آنكه مراد از زبان "تركي" در اينجا شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است).

زبان تركي، كه زبان اول ايران به لحاظ شمار متكلمين آن است، در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي "آزربايجاني"، "خراساني" و "سنقري مي باشد. اين وضعيت مشابه وضعيت زبان كردي در ايران است كه در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي (كلهري، كرمانشاهي و...) مي باشد با اين تفاوت كه فرق بين لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني زبان تركي بسيار كمتر از فرق بين لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي زبان كردي است (بسياري از زبانشناسان كرمانجي و سوراني و جنوبي كه بينشان تفاهم متقابل وجود ندارد را به عنوان زبانهائي عليحده و جداگانه مي پذيرند).

گروههاي لهجه اي زبان تركي در ايران عبارتند از:

يك-گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي: اين گروه، پرمتكلمترين لهجه زبان تركي بوده و زبان اكثريت مطلق خلق ترك در ايران است. اين گروه لهجه ها، زبان دو زيرگروه جغرافيائي "شمال غرب" (آزربايجان جنوبي) و "مركز- جنوب ايران" است و به اين اعتبار، لهجه اي سراسري مي باشد. لهجه هاي گوناگون تركان ساكن در جنوب و مركز ايران به جز ابيوردي، فارغ از منشاء ايلي و يا تباري متكلمينشان، همه جزء گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي شمرده مي شوند. لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي، همچنين زبان همه تركان منسوب به شاخه شرقي اوغوز غربي ساكن در قفقاز (آزربايجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان)، آسياي صغير (شرق و جنوب شرقي تركيه) و خاورميانه (عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل) بوده و به اين اعتبار زباني منطقه اي است.

ب-گروه لهجه سنقري" زبان تركي: اين گروه كه كم متكلمترين لهجه زبان تركي است در واقع لهجه اي ويژه از گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي مي باشد. اين لهجه صرفا در يك منطقه مشخص آزربايجان يعني در بخشهاي آزربايجاني استان كرمانشاهان (عمدتا شهرستان سنقر) در شمال غرب كشور بكار ميرود. اين گروه لهجه اي منحصرا در آزربايجان جنوبي و ايران رايج است.

ج-گروه لهجه هاي خراساني" زبان تركي: اين گروه در شمال شرق ايران در بخشهاي ترك نشين استانهاي امروزي خراسان شمالي، گلستان، مازندران، خراسان رضوي، خراسان جنوبي و بخشهائي از استان سمنان و منطقه ملي موسوم به "افشار يورد" و يا "سلجوق" كه در داخل آن قرار دارد رايج مي باشد. علاوه بر آن، گروههايي چند از خلق ترك كه به لهجه خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي نزديك به آن متكلمند در خارج شمال شرق ايران در ديگر نقاط كشور نيز يافت ميشوند. به عنوان نمونه لهجه تركان ابيوردي ساكن در استان فارس، يكي از لهجه هاي زبان تركي است كه علي رغم سكونت متكلمين آن در جنوب ايران، در ميان گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي مابين خراساني و آزربايجاني جاي داده ميشود. اين گروه لهجه اي منحصرا در ايران رايج است (در برخي منابع، از وجود گويشوران به تركي خراساني در مناطق جنوبي جمهوري تركمنستان ذكر شده است).



متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان



در ايران متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد:

١-گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني: اينها گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه از ديرباز، به ويژه در دوره امپراتوريهاي توركي غزنوي-سلجوقي-خوارزمشاهي-موغولي در اين نقاط سكونت نموده اند و به يكي از لهجه هاي پيش-آزربايجاني سخن ميگويند.

٢-گروههاي تاريخي آزربايجاني: گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه در دوره امپراتوريهاي تركي قاراقويونلو-آغ قويونلو-صفوي-افشاري در اين نقاط سكني گزيده و به يكي از لهجه هاي آزربايجاني سخن ميگويند. خاستگاه تباري و مسقط الراس همه گروههاي تاريخي آزربايجاني؛ تركيه (آزربايجان تركيه، همچنين مركز و غرب آن)، جمهوري آزربايجان، عراق-سوريه و آزربايجان جنوبي است.

٣-گروههاي مهاجر آزربايجاني: گروههاي مهاجر متكلم به لهجه هاي آزربايجاني اند كه در قرون نوزده و بيست و در دو دوره قاجار و پهلوي از آزربايجان جنوبي به اين نقاط مهاجرت نموده اند.

اغلب تركان خراسان و بخشهائي از تركان ايران مركزي (استان اصفهان، ....) از گروههاي تاريخي پيش آزربايجاني اند. در مورد بقيه تركان ساكن در جنوب و مركز ايران، هرچند بدنه اصلي اين دسته را گروههاي تاريخي آزربايجاني تشكيل مي دهند، اما آنها به لحاظ تباري و لهجه اي، در اصل تركيب سه گروه مذكورند، يعني اساس آنها را گروههاي تاريخي آزربايجاني كه با گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني و گروههاي مهاجر آزربايجاني آميخته شده اند تشكيل مي دهد.



سه حوزه عشايري خلق ترك:



عشاير ترك ساكن در ايران را مي¬توان در سه حوزه تقسيم بندي كرد. اين تقسيم بندي در انطباق با زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك ساكن در اين كشور مي باشد. گروههاي داخل در اين حوزه ها، تنها شامل آن بخش از خلق ترك است كه هنوز هويت ايلي خود را حفظ نموده اند. قابل ذكر است كه امروز صرفا بخش كوچك و تقليل يابنده اي از گروههائي كه هويت ايلي خود را همچنان حفظ نموده اند داراي حيات كوچرو مي باشند:

يك-حوزه عشايري شمال غرب و يا آزربايجان جنوبي: اين حوزه كه منطبق بر آزربايجان ائتنيك است شامل استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، همدان، تهران، قم، قزوين، زنجان، مركزي، كردستان و كرمانشاه مي¬باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: شاهسئوه¬ن (شاهسون)، قاجار، قاراپاپاق (قره پاپاق)، قاراداغلو (قره داغ)، قاراگؤزلو (قره گوزلو)، قاراقويونلو (قره قوينلو)، خدابنده¬لو (خارابانتو-خيرماندالي)، ياريم تاقلي (يارم طاقلو)، ....

تعدادي از ايلات ترك هنوز كوچنده در اين حوزه را ايلات شاهسون، قره داغ (ايل ارسباران)، قره پاپاق، شاهسون بغدادي، مغان و يارم طاقلو و .... تشكيل مي¬دهند.

دو-حوزه عشايري جنوب و جنوب غرب: اين حوزه شامل مناطق ملي فارسستان، عربستان، لرستان، لارستان و بلوچستان (شامل استانهاي چهار محال و بختياري، فارس، اصفهان، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، يزد، خوزستان، كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان) مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: قشقائي، خمسه (ايناللو، بهارلو، نفر، ...)، افشار، بوچاقچي، آغاجري، قاجار، كنگرلو، چهرازي، لره¬كي، بهارلو، سيرجان، قرائي، گوندوزلو، رائيني، ....

تعدادي از ايلات كوچنده ترك اين حوزه جغرافيايي را ايلات قشقايي، خمسه، فارسيمدان، كشكولي، دره شوري، افشار، قرايي، بچاقچي و ... تشكيل مي¬دهند. اين حوزه، اكثريت عشاير كوچنده ترك كشور را در خود جاي داده است.

سه-حوزه عشايري شمال شرق: اين حوزه شامل استانهاي خراسان شمالي، خراسان جنوبي، خراسان رضوي، مازندران، گلستان و سمنان مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: گرايلو، قرائي، آينالو، مهينه¬اي، تميرلو، ناردين، گوداري، گوارسي، آلي ايلي، قاراقويونلو، بيات، قاراچورلو، ايمورلو، بوكانلو، جويانلو، بورانلو، قليجانلو، ...

جامعه تحليل رونده عشاير كوچنده ترك:

تا يك قرن پيش در ايران، تغيير و تحولات سياسي كلان كشور توسط دولتهاي تركي عمدتا آزربايجاني كه خانواده حاكمشان داراي منشاء ايلي بود مانند سلجوقي، ايلدنيزلي، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، آفشار و قاجار رقم زده مي شد. در كل ايران نيز در قرن نوزده بيش از ٣٠ درصد از كل جمعيت كشور را عشاير كوچنده تشكيل مي¬داد. اما طي سده اخير به موازات تغييرات سياسي و اجتماعي در كشور، در نسبت سه الگوي زيستي عشايري، شهري و روستائي نيز دگرگوني حاصل شد. نتيجتا جامعه عشايري بتدريج جايگاه و سيطره نظامي، سياسي و اقتصادي خود در كشور را از دست داد، به صورت جامعه اي پيراموني و اقماري در آمد و به سرعت رو به اضمحلال رفت. بگونه¬اي كه بر اساس نتايج آمارگيري سال ١٣٦٦ توسط مركز آمار ايران، اكنون عشاير كوچنده با ٢٠٠،٠٠٠ خانوار عشايري كوچنده، و جمعيتي حدود ١،٣٠٠،٠٠٠ نفر صرفا ٢ درصد كل جمعيت كشور را به خود اختصاص مي¬دهند.

در همخواني با سير نزولي جمعيت عشاير كوچنده در كل ايران، وزنه جمعيتي عشاير كوچنده در ميان تركان نيز كاهش يافته است. در واقع در ميان ملل عمده ساكن در ايران، ملت ترك پس از فارسها داراي كمترين درصد عشاير كوچنده است. در حال حاضر ملل داراي بيشترين درصد منسوبيت ايلي و عشايري ايران به ترتيب نزولي عبارتند از ١-بلوچ، ٢-تركمن، ٣-عرب، ٤-كرد ٥-لر، ٦-ترك، ٧-فارس. درصد متوسط عشاير كوچنده ترك نسبت به كل جمعيت تركان منطقه در مقياس كل ايران حداكثر ٢-٣؛ در مقياس آزربايجان جنوبي اندكي كمتر از متوسط ٢-٣ درصد و در مقياس جنوب- مركز ايران اندكي بيشتر از آن است.



هفت زيرگروه اعتقادي ملت ترك:



ملت ترك ساكن در ايران را به لحاظ اعتقادي مي توان به شكل "ناباوران" (افراد غيرديني، ضدديني، ....) و "دين باوران" تصنيف نمود. به دليل تضييقات دولتي و نبود آزاديهاي اعتقادي-ديني-مذهبي در ايران تعيين دقيق تعداد "ناباوران" ترك غيرممكن است.

"دين باوران ترك" در ايران را مي توان به دستجات زير تقسيم كرد. از اين گروهها، دو مذهب جعفري و علوي قزلباشي از مصاديق "اسلام توركي" بوده و در ميان ملل غيرتورك ديده نمي شوند:

يك-جعفري: مذهب جعفري، قرائت تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. سه فرق اصلي اين مذهب با قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه و يا مذهب امامي عبارت است از عدم اعتقاد مذهب جعفري به عصمت امامان شيعي، قائل نبودن به امتيازات صنف روحاني و در راس آنها ولايت فقيه و باور به لزوم جدائي دين از امور دولتي. تخمين زده مي شود كه اكثريت مطلق تركان ايران بر اين مذهب بوده باشند. جعفريان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

دو-علوي: اين گروه بازماندگان تركان قزلباش در تاريخ است. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت ايراني-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است. تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ، ...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت مطلق تركان آزربايجاني به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوه¬ن، افشار، بيات، قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

سه-سني: تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام اورتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.

شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي شيعه امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه شيعه امامي نبوده اند- پديدار شده اند. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل تركي آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شده اند. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعمار فارسي در آزربايجان توصيف نمود.

هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان آزربايجاني ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.



زيرگروههاي كشوري ملت ترك



همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، تركزبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده تركزبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديده، سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شده است. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.

به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب و شمال شرق ايران، آخيسقا-مئسخئت، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):

يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.

دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي اصطلاحا و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شدند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.

سه-آخيسقا-مئسخئت: موطن اين زيرگروه كه اصلا آميخته اي از تركان آزربايجاني قفقاز و تركان آزربايجاني تركيه است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.

چهار-شرق تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.

پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.

شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان آزربايجاني بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.



پان ايرانيسم و پان توركيسم



-هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي توركي خويشاوند اما جداگانه اند.

-هنگامي كه از ملت ترك سخن گفته مي شود منظور صرفا متكلمين به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. امروزه در جهان دو ملت با نام ملي "ترك" وجود دارد: يكي شاخه شرقي توركي اوغوز غربي به وجهي كه در بند يكم ذكر شد و ديگري شاخه غربي توركي اوغوز غربي كه شامل تركان تركيه مركزي و غربي، بالكان و قبرس است (توركي اوغوز شرقي، زبان تركمني است). اين دو گروه علي رغم آنكه به دو لهجه يك زبان واحد سخن مي گويند، نام ملي هر دويشان "ترك" است و به لحاظ زباني و فرهنگي و تباري نزديكترين ملل به يكديگرند، به دلائل بسيار تاريخي، زبان شناسي، جامعه شناسي و سياسي دو ملت و دو هويت ملي خويشاوند اما جداگانه اند، مانند "عرب" كه نام ملي چند ملت متفاوت اما خويشاوند در خاورميانه و شمال آفريقا مي باشد.
-تقسيم شدگي لهجه اي و جغرافيائي و چندپارگي خلق ترك توسط مرزهاي بين المللي و سيستمهاي اعتقادي واقعيتي تاريخي است. اين تقسيم شدگي و چندپارگي به دليل نبود دولت واحد فراگير در تاريخ اخير كه چتر حاكميت خود را بر همه اين زيرگروهها بگستراند و نيز فقدان ذهنيتي در ميان نخبگان و روشنفكران گروههاي مذكور كه وحدت ملي آنها را درك و تقويت نمايد تشديد شده است.

-با اينهمه، همه تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران و منطقه فارغ از لهجه، طائفه، اعتقاد، استان و يا كشور محل سكونت و .... اعضاء و افراد يك گروه ملي بنام "ملت ترك" اند. همانگونه كه همه ارمنيان ايران، منطقه و حتي جهان و يا كردهاي ايران و منطقه منسوب به يك ملت با نامهاي به ترتيب ارمني و كرداند.

-دسته بندي و تجزيه هويتي، ملي، زباني، فرهنگي و سياسي تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي تحت نامهاي "ملت آزربايجان"، "تركان ايراني"، "ايرانيان آزري زبان"، "قوم قشقائي"، "طائفه افشار"، "فرقه اهل حق" و .... سياستي استعماري و در دشمني آشكار با ملت ترك و هويت و منافع ملي آن است.

-مراكز استعماري غربي، روسي و فارسي تلاش بسيار گسترده اي را انجام داده و مي دهند تا زيرگروههاي لهجه اي، جغرافيائي، اعتقادي، طائفه اي و استاني ملت ترك ساكن در ايران و يا زيرگروههاي كشوري خلق ترك را به اقوام و گروههاي ملي جدا و متفاوت تجزيه و بدل سازند.

-پان ايرانيسم كه بر مبناي انكار هويت ملي ملل ساكن در ايران بنياد گذارده شده، يكي از انديشه هائي است كه ملت بودن تركان شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را انكار مي كند و از اين رو نيز انديشه اي ضدملي و ضدتركي است.

-پان ايرانيسم كه انديشه اي زائيده استعمار فارسستان بوده و ايدئولوژي رسمي دولت ايران است علاوه بر دولت ايران و پان ايرانيستهاي آشكار، از سوي برخي از آزربايجانيان مدافع پان ايرانيسم نقابدار چپگرا (سيروس مددي) و راستگرا (مرتضي نگاهي) نيز در لفافه گفتمانهاي ديگر تبليغ و مدافعه مي شود.

-تلقي و تقديم تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران به عنوان اقوام و گروههاي ملي متفاوت و جدا يكي از اصلي ترين و دقيقترين معيارها براي شناخت پان ايرانيستهاي نقابدار و مدافعين سياستهاي استعماري فارسي و روسي در ميان تركان و آزربايجانيان است. هر انديشه، گروه، شخصيت و ... كه معتقد به جدائي ملي و ائتنيكي زيرگروههاي تركزبانان ساكن در ايران و منطقه- به وجهي كه گذشت- باشد، يا پان ايرانيستي آگاه است و يا متاثري ناآگاه از پان ايرانيسم.

-اگر امروز در داخل و خارج ايران كسي يافت نمي شود كه ادعا كند كردهاي ساكن در غرب ايران و شمال شرق ايران (خراسان) و حتي كردهاي ساكن در ايران و تركيه و عراق و سوريه و قفقاز هر كدام براي خود اقوام و ملل جداگانه اي اند، اين در سايه تلاش گسترده نخبگان و مجاهدات روشنفكران كرد براي خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد كردي و شناساندن موفقيت آميز اين خود و هويت به توده كرد و جهانيان است.

-امروز اگر دول استعماري، دولت ايران، ناسيوناليسم فارسي و پان ايرانيستهاي آزربايجاني آشكار و نهان همچو سيروس مددي و مرتضي نگاهي مي توانند ادعا كنند كه تركان استانهاي آزربايجان شرقي و غربي اقوامي جدا از تركان استانهاي همدان و مركزي، و اين دو نيز جدا از تركان ساكن در جنوب ايران و عراق و قفقاز و سوريه و تركيه و .... كه خود آنها هم هر كدام اقوام جداگانه اي اند مي باشند، اين صرفا در اثر غفلت نخبگان و روشنفكران ترك در امر خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد تركي و ناكامي در شناساندن اين خود و هويت به توده ترك و جهانيان است.

-انديشه اي كه در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني روسگرا و روسزده مانند سيروس مددي طرفداراني داشته و صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد، در اساس انديشه اي استعماري ساخته روسيه و رايج شده توسط چپ فارس و عمال ترك آنها در ايران است. اين انديشه استعماري، ارتجاعي و فاشيستي، عليرغم آنكه طرفداران آن خود را مترقي و دمكراتيك مي خوانند، در همسوئي تمام با انديشه ارتجاعي، فاشيستي و استعماري ديگر يعني پان ايرانيسم قرار دارد.

-يكي ديگر از انديشه هائي كه ملت بودن تركان ساكن در ايران را انكار مي كند، پان توركيسم است. اين انديشه كه سي و اندي ملت و گروه ملي تورك معاصر را ملت واحدي گمان مي كند، در تحليل نهائي انديشه اي ضدملي و ضدتركي است زيرا بسان پان ايرانيسم ملت عليحده بودن تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را نفي مي نمايد.

-پان توركيسم و پان ايرانيسم در انكار استقلال ملي و وحدت ملي تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا ملت ترك وحدت نظر دارند.

گرچه يه هو!!!!


Sunday, October 05, 2008


مسئله آذربایجان به صورت راسته حسینی / سید حیدر بیات
خزل آی ۱۴, ۱۳۸۷


دو سه هفته پیشتر بحثی بین سایت پیک نت و دوست شاعرم جناب اسماعیل جمیلی در گرفته بود مبنی بر اینکه نویسندگان آذربایجان در تهران چرا دستگیر شده‌اند؟ بنده نیز قاتی ماجرا شده و یادداشتی به پیک نت فرستادم. پیک نت یادداشت مرا به صورت کامل منتشر کرد، اما تیتری را به آن افزود که تمام رشته‌های نگارنده را پنبه نمود. بنده توضیح داده بودم که اکثر نویسندگان آذربایجانی پس از تبریز در تهران زندگی می‌کنند و بیشتر محصولات نشریات ترکی نیز در تبریز و تهران تولید و منتشر می‌شود و تیتر پیک نت این بود: تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان.

این تیتر تداعی‌گر این معنا بود که تولیدات فرهنگی آذربایجانی در تهران مشتری ندارد و فقط تولید می‌شود و مشتریان آن در آذربایجان هستند. نگارنده قصد نداشت که به این شیطنت یا سوء تفاهم پیک‌نتی پاسخ بگوید، لیکن خواندن یک مقاله در شرق اوسط انگیزه‌ای شد برای پیگیری دوباره ماجرا. منتها نه برای اینکه پاسخی برای کسی داده باشم بلکه برای اینکه حقیقت مسئله آذربایجان واقعا برای دوست و دشمن روشن گردد و بالاخره اصحاب رسانه و سیاست بدانند که اصل این قضیه چیست.

ابتدا بهتر است توضیح مختصری در مورد مقاله‌ شرق اوسط بنویسم. عنوان مقاله به عربی چنین است: غیاب عربی فی القضیه الکردیه (غیبت عربی در مسئله کرد) به قلم آزا حسیب قرداغی.
این مقاله توضیح میدهد که مسئله کرد در عراق که اکنون برای مردم عراق و جهان عرب تا این اندازه حاد می‌نماید یک مسئله امروزی نیست بلکه سابقه دهها ساله دارد اما جهان عرب و سیاستمداران و رسانه‌های عربی یا آن را ندیده‌اند یا به سادگی از کنار آن گذشته‌اند و این مسئله سبب شده است که کردهای عراق در غیاب حساسیت‌ جهان عرب هزینه‌های بسیاری را متحمل شوند و…

این مقاله جهان عرب را متهم می‌کند و جهان عرب جوابی جز شرمساری و قبول آن ندارد، به گونه‌ای که شرق اوسط این سند - و این داغ تغافل را که نویسنده به پیشانی جهان عرب می زند- منتشر می کند.

با خواندن این مقاله به یاد وضعیت امروز آذربایجان افتادم و اینکه هنوز رسانه‌های فارسی تصور روشنی از مسئله آذربایجان ندارند و باید اندکی بیشتر در این مورد درنگ نمود و برای آنان توضیح داد.

اما توضیح مسئله: چیزی که اینروزها از آن با عنوان حرکت ملی آذربایجان نام برده می‌شود سابقه‌ای حدودا ۱۰۰ ساله دارد. مرحوم میرزا حسن رشدیه، پدر مدارس نوین ایران و به تعبیر فرهنگ معین «پدر فرهنگ ایران»، برای مدارس جدید خود که برای نخست بار در ایران تاسیس کرده بود. سه کتاب تالیف کرد. یکی از این کتابها به زبان عربی، دیگری به زبان فارسی و سومی به زبان ترکی با نام وطن دیلی، و این کتابها در مدارس جدید تدریس شدند. جبار باغچه‌بان نیز کتاب شعری برای کودکان به زبان ترکی با نام «پروانه نئجه قیزدی» دارد که احتمالا برای آموزش در مدارس استنایی آن زمان تدارک دیده بود.

بعد از به قدرت آمدن رضا شاه اما زبان ترکی ممنوع شد و کار رشدیه در این زمینه ناتمام ماند. بعد از رضا شاه و در اوایل حکومت محمد رضا شاه نیز مسئله فرقه دموکرات آذربایجان پیش آمد. در زمان حاکمیت فرقه زبان رسمی در آذربایجان ترکی بود، و حتی کارنامه‌هایی که در آن زمان برای دانش آموزان صادر شده است نیز به زبان ترکی است. بعد از شکست فرقه، سنت ترکی نویسی و ترکی خوانی در آذربایجان - با افت و خیزهایی که دارد – هماره وجود داشته است، لیکن به مثابه آتش زیر خاکستری تا زمان انقلاب پنهان ‌ماند. در اوایل انقلاب دوباره این مسئله مطرح شد و نشریات چندی از جمله نشریه وارلیق و یولداش منتشر شدند، لیکن با شروع جنگ ایران و عراق دوباره مسئله فروکش کرد لیکن مجله وارلیق همچنان و تا به امروز منشتر میشود و یکی از معروفترین نشریه‌ها نه تنها در آذربایجان بلکه در تمام کشورهای ترک زبان است.

بعد از جنگ این مسئله دوباره مطرح شد و در اواخر ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی به اوج خود رسید. با آمدن سید محمد خاتمی نشریات بسیاری اعم از نشریات دانشجویی و نشریات استانی به صورت دوزبانه و هر ازگاهی تک زبانه به ترکی منتشر می‌شوند. دولت ابتدا با یک نگاه فانتزی به این مسئله نگاه می‌کند لیکن مسئله رفته رفته جدی و جدی‌تر میشود. در کنار این ماجراها مسئله همایش سالانه قلعه بابک و پخش‌سی‌دی‌های تصویری آن در بین مردم و اخبار آن از انترنت حاکمیت نیز برخوردهای خود را تشدید می‌کند.

اینها مسائلی از آذربایجان بودند که اکثر رسانه‌های فارسی کم و بیش نسبت به آن آگاهی دارند. لیکن مسئله‌ای که میخواهم مطرح کنم چیزی غیر از این است و آن جغرافیایی است که این مسئله در آن اتفاق می‌افتد. اکثر مردم و از جمله احتمالا گردانندگان سایت پیک نت فکر می‌کنند که آذربایجان در چهار استان آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان خلاصه شده است. اما این دوستان به دو مسئله توجه ندارند. نخست اینکه پراکنش جمعیت ترکان از مرزهای غربی آذربایجان تا تهران و قم ادامه دارد. به عبارت دیگر مابین تبریز و تهران و تبریز و قم روستاهای ترک زبان بومی به صورت لاینقطع وجود دارند که شامل روستاهای ترک زبان قزوین، کرج، همدان، بوئین‌زهرا، ساوه، شهریار، اراک و خود قم هستند و بنده بسیاری از این روستاها را از نزدیک دیده‌ام. حتی در بخشهای جنوبی، و شرقی قم یعنی در دو سوی جاده قم و کاشان نیز روستاهای ترک زبان وجود دارند. این ترکهای بومی که زمانی خود را ترک غیر اصیل می‌دانستند امروزه به برکت وجود اینترنت و نشریات و احیانا رادیوها و ماهواره‌ها و نیز حضور دانشجویان و سربازان این مناطق در بین سایر ترکان آذربایجان، اینک خود را یک ترک درجه دوم نمی‌دانند و نسبت به هویت و زبان ترکی خود حساس هستند. در میان ۱۹ نویسنده و روشنفکری که در تهران و به همراه مهندس صرافی دستگیر شده‌اند، نام حسین حیدری نیز به چشم میخورد. حسین حیدری از ترکان قزوین و صاحب امتیاز نشریه دوزبانه دانشجویی اولوس بود و خود همین نشان می‌دهد که گستره جریان موسوم به حرکت ملی آذربایجان چه قدر گسترده است. علاوه بر آن میتوان به شهر قم اشاره کرد. در این شهر بیش از چهار استریوی ترکی فعالیت می‌کنند که عمدتا محصولات عاشیقی و موسیقی ترکان بومی منطقه را تامین می‌کنند و بیش از صد عاشیق و نوازنده شاهسون و … در قم، ساوه و سایر مناطق تهران، قزوین، همدان و مرکزی زندگی می‌کنند که برای اینکه حرف بی‌مدرکی نزده باشم دوستان می‌توانند به مقاله «قم، ساوه عاشیق محیطی» که در سایت اینجانب منشتر شده است مراجعه نمایند و در همین روزها گویا تضییقاتی نسبت به برخی از عاشیقهای قم از جمله عاشیق محبوب و جوان، اکبر غلامی صورت گرفته است.

شاخص‌ترین نماد هویت‌خواهی ترکان این منطه مراسم سالانه بزرگداشت حکیم تیلیم‌خان ساوه‌ای است که هر ساله در آخر تیر ماه در زادگاه این شاعر واقع در روستای مراغه ساوه برگزار می‌شود امسال بیش از دوهزار نفر در آن شرکت کرده‌ بودند که از سوی بعضی‌ ناظران این مراسم آلتیرناتیو تجمع سالانه قلعه بابک تلقی شد، اگر چه این مراسم با مراسم قلعه بابک یک تفاوت ماهوی دارد.

مسئله دوم اما مسئله ترکهای مهاجر از آذربایجان است. سیاست تمرکز گرایی که در دوران پهلوی دنبال شد و به تبع آن اکثر کارخانه‌ها و شرکت‌های تولیدی در تهران و اطراف احداث گشت. این مسئله موجب شد که سیل مهاجران از آذربایجان به تهران، قم، کرج و قزوین سرازیر شود. در ادامه همین سیاست است که اکنون آنگونه که در مصاحبه آقای موسوی تبریزی که در پیک نت هم درج شد آمده بود: امروزه حدود ششصد هزار نفر از ساکنان قم را ترک‌زبانها تشکیل می‌دهند. در تهران و کرج و قزوین نیز وضعیت به همین منوال است. به تعبیر رضا براهنی که روی این تعبیر اصرار نیز دارند: «تهران بزرگترین شهر آذری نشین جهان است». در تهران، کرج، قم و سایر شهرهای نزدیک پایتخت گاه شهرکهایی وجود دارند که بیش از نود و پنج درصد آن را ترک زبانها تشکیل می‌دهند. تبعا قضیه به اینجا نیز ختم نمی‌شود ترکان قشقایی، ترکان گچساران، ترکان فریدن اصفهان، ترکان خراسان شمالی و… همه جمعیت معتنابهی هستند که امروزه مسئله هویت برایشان جدی شده است و دیگر مسئله حرکت مدنی آذربایجان در چهار استان آذربایجانی خلاصه نمی‌شود.

در چنین شرایطی وظیفه رسانه‌ها و روشنفکر طبیعتا ندیدن این مسئله و سکوت در قبال آن نیست. بلکه پرداختن به آن و یافتن راه حلهایی هست که شهروندان ایرانی را با کمترین خطر از این مرحله به مراحل بعدی سوق دهد. پذیرفتن هویت ترکی ترکهای ایران، و به رسمیت شناختن زبان، تاریخ و… از جمله فاکتورهایی است که باید به آن اهمیت داده شود. نپذیرفتن مسئله اما تبعاتی دارد که آن خود بر اهل خرد پوشیده نیست. چیزی که یاد‌آوری آن خالی از لطف نخواهد بو آن است که امروزه برای برخورد با مسئله آذربایجان حکومت ایران از سوی گروههای مختلفی در فشار است. یعنی گروهها و اشخاصی در اپوزسیون هستند که جمهوری اسلامی را برای برخورد با فعالان آذربایجانی تشویق می‌کنند و حتی تحت فشار رسانه‌ای و تبلیغاتی قرار می‌دهند. اگر موضع این گروهها نسبت به این مسئله تعدیل شود بعید نیست که موضع جمهوری اسلامی نیز تعدیل شود و مطمئنا هیچ کس از این تعدیل زیان نخواهد دید.

Wednesday, March 26, 2008




آغاجاری

آغاجَری، آقاجَری (آغاجْ اَری) ایلی ترک تبار و ترک زبان، ساکن اطراف بهبهان. تیره‎های گونه گون آغاجری عبارتند از: افشار. بیگدلی، تیلکو، جامه بزرگی، جُغْتایی، داوودی، شعری، قره باغی و گشتتیل (فسایی، 2/270).

وجه تسمیه و پیشینة تاریخی: آعاجری مرکب از دو واژة ترکی «آغاج» به معنی درخت و «اَر» به معنای مرد است که مفهوم مرد بیشه را می‎دهد (رشیدالدین، 1/35). ترکمانان اُغوز، در پی استیلای مغول و نامساعد شدن شرایط زندگی، سرزمین خود ماورای سیحون را ترک گفته و راهی ایران و آسیای صغیر شدند. گروهی از آنان که در نواحی جنگلی مشرْعَش، واقع در آناتولی، سکونت گزیدند (ابن‎بی‎بی، 618)، «آغاج اری یا آغاجری» نامیده شدند (رشیدالدین، 1/35). این طایفه از قدیم‎ترین ترکمانان مهاجر در اناتولی بودند و به سبب اشتغال در صنعت چوب به «تخته چی» یا «جماعت تخته چیان» نیز اشتهار یافتند (سومر، «آغاچریها» ، 528؛ همو، «اوغوزها» ، 157). در بیشتر مآخذ، آنان را از ترکمانان اغوز و قومی ماجراجو گفته‎اند (رشیدالدین، 1/35؛ استرآبادی، 530؛ مستوفی، 567). آغاجریها با استفاده از ضعف و اختلافات درونی سلاجقة آسیای صغیر، گاه و بیگاه نواحی اطراف خود را مورد حمله قرار داده، کاوانهای تجاری و روستاهای مسیحی‎نشین را غارت می‎کردند. عزالدین کیکاووس پادشاه سلجوقی، در 653ق/1255م به سرکوبی آنان اقدام کرد و در 660ق/1261م به فرمان هولاکو نیرویی مرکب از 000‘20 نفر بر انان تاخت چنانکه گروهی از آنان کشته و برخی دیگر به سوریه متواری شدند (سومر، «آغاجریها»، 524). با وجود این مغلوبیت، آغاجریها در میان مغولان از اهمیت ویژه‎ای برخوردار بودند، چنانکه برخی از امرای مغول، آغاجری نام داشتند (آق سرایی، 302 به بعد). آنان، در قرن 8ق/14م، مجدداً نیرو یافته به شهرها می‎تاختند از جمله در 796ق/1394م به سیواس و نواحی اطراف آن هجوم بردند که سرانجام قاضی برهان‎الدین فرمانروای سیواس، برای جلوگیری از حملات مکرر آنان، قلعه‎ای بزرگ در بخش جنوبی این ایالت بنا نهاد (استرآبادی، 530).

از آن پس تا تشكيل دولت قره قويونلو نامي از آنان نبرده‎اند. همزمان با تشکیل دولت یاد شده، گروهی از آغاجریها باق ره محمد، امیر قره قویونلو، روابط بسیار نزدیک داشتند، حتی تاتار خاتون، خواهر محمد با یکی از امرای آغاجری ازدواج کرد که حسن‎بیک، یکی ازرؤسای آغاجری. فرزند اوست (طهرانی، 1/37؛ سومر، «قره قویونلوها» ، 31؛ همو، «اغوزها»، 147). هنگامی که قره یوسف، حکمران قره قویونلو، آذربایجان را تصرف کرد و پایه‎های حکومت خویش را استحکام بخشید، قبایل و تیره‎های متعدد ترکمانانِ نواحی مرزی آناتولی شرقی از جمله آغاجریها با وی به ایران آمده (همانجا)، به خدمت در حکومت قره قویونلوها پرداختند که از امرای معروف آنان حسن‎بیک، حسین‎بیک، سولان‎بیک و علی‎بیک را می‎توان نام برد (طهرانی، 1/145، 146 به بعد). آغاجریها پس از انقراض دولت قره قویونلو نیز موجودیت خود را حفظ کردند و دور نیست که آغاجریهای کنونی ایران از بازماندگان آنان باشند (سومر، «قره قویونلوها»، 31).

در حال حاضر گروهی از بازماندگان این قوم شیعی مذهبند در نواحی مختلف ترکیه از جمله اطراف آیدین، اسپارته و آدانه (اطنه) زندگی می‎کنند (سومر، «آغاجریها»، 528).

مآخذ: آق سرایی، محمود، مسامره‎الاخبار، به کوشش عثمان توران آنکارا، انجمن تاریخ ترک، 1944مگ ابن ‎بی‎بی، یحیی‎ بن ‎محمد،‎ الاوامرالعلائیه، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، انجمن تارخ ترک، 1956م؛ استرآیادی، عزیزبن‎اردشیر، بزم و رزم، استانبول، اوقاف مطبعه سی، 1928م؛ اقتداری، احمد، خوزستان و کهگیلویه و مسنی، تهران، انجمن آثار ملی، 1359ش؛ رشیدالدین فضل‎الله، جامع‎التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال، 1361ش؛ طهرانی، ابوبکر، کتاب دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، 1964م؛ فسایی، میرزاحسن، فارسنامة ناصری، تهران، 1313ق؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ زیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1361ش؛ نیز:


Súmer, Fáruk; "Agaçeriler", Belleten, 1963, XXVI; id, Karakoyunlular, Ankara, T.T.K., 1984; id, Oğuzlar (Türkmenler), Ankara, 1972.

علی اکبر دیانت




دودمان تركي اينجو

اينْجو، دودمانى‌ ايرانى‌ كه‌ در نيمة اول‌ سدة 8 ق‌/14م‌ مقارن‌ با اواخر عصر ايلخانان‌، چندي‌ به‌ مناصب‌ ديوانى‌ و فرمانروايى‌ ايالات‌ جنوبى‌ ايران‌ از اصفهان‌ تا كناره‌هاي‌ خليج‌ فارس‌ دست‌ يافتند (قس‌: شبانكاره‌اي‌، 296: كه‌ اين‌ دودمان‌ را ترك‌ نژاد خوانده‌ است‌). نخستين‌ فرد نام‌ آور آنان‌ شرف‌ الدين‌ محمود شاه‌ فرزند محمدبن‌ فضل‌الله‌ بود كه‌ نسب‌ خود را به‌ چند واسطه‌ به‌ خواجه‌ عبدالله‌ انصاري‌ مى‌رساند ( منتخب‌التواريخ‌...،170؛ فصيح‌، 3/32؛ حمدالله‌، تاريخ‌...، 664)، اگرچه‌ در صحت‌اين‌ انتساب‌ترديد هست‌. به‌روايت‌ ديگر نام‌ پدر محمود شاه‌، امير طخطاخ‌ اينجو بوده‌، و رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ در مكتوبى‌ كه‌ به‌ او نوشته‌، از وي‌ با اين‌ عنوان‌ ياد كرده‌ است‌ (ص‌ 168-169). اينجو در اصل‌ واژه‌اي‌ مغولى‌ و به‌ معناي‌ املاك‌ خالصه‌ و اختصاصى‌ سلطانى‌ و ديوان‌ بود (نك: ه د، اينجو، اصطلاح‌) و چون‌ ادارة املاك‌ خالصه‌ در اواخر عهد ايلخانى‌ در عهدة شرف‌الدين‌ محمود شاه‌ بود، بدين‌ لقب‌ معروف‌ شد (غفاري‌، تاريخ‌ جهان‌ آرا، 221، تاريخ‌ نگارستان‌، 280).

پس‌ از شرف‌الدين‌، ديگر افراد خانوادة او نيز به‌ اينجو شهرت‌ يافتند (قزوينى‌، محمد، 1/166). تصدي‌ خالصه‌ شغل‌ مهم‌ و پراستفاده‌اي‌ بود و شرف‌الدين‌ از اين‌ راه‌ مال‌ بسيار اندوخت‌ (غنى‌، 1/5). محمودشاه‌ اوايل‌ سلطنت‌ محمد خدابنده‌، يعنى‌ از 703ق‌/1304م‌ مأمور فارس‌ شد و به‌ تدريج‌ بر آنجا استيلا يافت‌ و در 725ق‌/1325م‌ توانست‌ بر مجموعة ولايات‌ فارس‌ به‌ استقلال‌ حكومت‌ كند و بلوكات‌ آنجا را متحد نمايد (احمد زركوب‌، 101-102)؛ اما او بيشتر اوقات‌ ملازم‌ اردوي‌ سلطانى‌ بود و از سوي‌ خود نايبانى‌ را به‌ فارس‌ مى‌فرستاد ( منتخب‌التواريخ‌،172).

محمود شاه‌ به‌ تدريج‌ و در طى‌ ساليان‌ با مردم‌ فارس‌ و به‌ ويژه‌ شيراز ارتباط نزديكى‌ برقرار كرده‌ بود، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ حتى‌ زمانى‌ كه‌ عنوان‌ حكومت‌ نداشت‌، فرمانروايان‌ بى‌ مشورت‌ او نمى‌توانستند كاري‌ از پيش‌ ببرند (قزوينى‌، يحيى‌، 262-263). روابط محمود با سلطان‌ ابوسعيد، در اواخر سلطنتش‌ تيره‌ شد (اقبال‌، تاريخ‌ مفصل‌ايران‌ از صدر...، 567). از اين‌ رو، در 734ق‌/1334م‌ ابوسعيد او را از حكومت‌ فارس‌ بركنار كرد، اما محمود از فرمان‌ او سر برتافت‌ و ابوسعيد فرمان‌ به‌ قتل‌ او داد. غياث‌الدين‌ محمد رشيدي‌ وزير خويشاوند شرف‌الدين‌ محمود به‌وساطت‌ برخاست‌ و ابوسعيد به‌ زندانى‌ شدن‌ وي‌ در قلعة طبرك‌ اصفهان‌ اكتفا كرد. متعاقب‌ آن‌ فرزندش‌ مسعود شاه‌ نيز به‌ روم‌ (آسياي‌ صغير) تبعيد گرديد (حافظ ابرو، 187- 188؛ اقبال‌، همانجا). ظاهراً محمود مدتى‌ طولانى‌ در زندان‌ نماند و باز مورد اعتماد و اقبال‌ واقع‌ شد؛ اما آرپاخان‌ كه‌ پس‌ از قتل‌ ابوسعيد در 18 ربيع‌الا¸خر 736 رسماً به‌ جانشينى‌ او منصوب‌ شد، به‌ گمان‌ آنكه‌ شرف‌الدين‌ محمود يكى‌ از فرزندان‌ هلاكو را در خانة خود نگه‌ داشته‌، تا در موقع‌ مناسب‌ او را به‌ سلطنت‌ برساند، بر وي‌ خشم‌ گرفت‌ و در نيمة رجب‌ 736 او را به‌ قتل‌ رساند. دو تن‌ از پسران‌ محمود، يعنى‌ مسعودشاه‌ و ابواسحاق‌ نيز كه‌ در تبريز بودند، از آنجا گريختند (فصيح‌، 3/47؛ شبانكاره‌اي‌، 298- 299؛ اقبال‌، تاريخ‌ مفصل‌ ايران‌ از استيلاي‌...، 1/349-350).

شرف‌الدين‌ محمود فرمانروايى‌ مردم‌ دار بود و از ثروت‌ كلان‌ خود در كارهاي‌ خير و عام‌المنفعه‌ استفاده‌ مى‌كرد، چنانكه‌ بارويى‌ تازه‌ و مستحكم‌ بر گرد شيراز كشيد (حمدالله‌، نزهة...، 137). ابن‌ بطوطه‌ هنگام‌ گذر از يزد به‌ شيراز وصف‌ كاروانسرايى‌ را مى‌كند كه‌ آن‌ را محمودشاه‌ آبادان‌ كرده‌ بود (ص‌ 202-203). از مأنوسان‌ و معاشران‌ وي‌ يكى‌ امين‌الدين‌ بليانى‌ ممدوح‌ نام‌ آور حافظ بود. امين‌الدين‌ پس‌ از شرف‌الدين‌ نامة اديبانة تسليت‌ آميزي‌ به‌ مسعود شاه‌ فرزند او نوشت‌ كه‌ متن‌ آن‌ اكنون‌ در دست‌ است‌ (صفا، 3(2)/877 - 878). از شرف‌الدين‌ محمودشاه‌ 6 فرزند پسر برجاي‌ ماند كه‌ هر يك‌ ولايت‌ و امارت‌ يافتند، از جمله‌:
جلال‌الدين‌ مسعودشاه‌: وي‌ در 725ق‌/1325م‌ از سوي‌ پدر ادارة ولايات‌ فارس‌ را در دست‌ گرفت‌ و بعداً ابوسعيد نيز حكومت‌ كرمان‌ و مكران‌ تا حدود سند و هند را بدو سپرد (شبانكاره‌اي‌، 297)، اما در 730ق‌/1330م‌ براي‌ مدتى‌ برادر ديگر وي‌ - غياث‌الدين‌ كيخسرو - عهده‌دار امور فارس‌ شد (احمد زركوب‌، 102). مسعودشاه‌ كه‌ پس‌ از قتل‌ پدر به‌ روم‌ گريخته‌ بود، اندكى‌ بعد با كمك‌ شيخ‌ حسن‌ بزرگ‌ ايلكانى‌ كه‌ امير ياغى‌ باستى‌ را همراه‌ او كرد، به‌ شيراز بازگشت‌ (738ق‌) (معين‌الدين‌، 93-94؛ قزوينى‌، يحيى‌، 264- 265؛ اقبال‌، تاريخ‌ مفصل‌ ايران‌ از صدر، 568 -569)، اما چندي‌ بعد ياغى‌ باستى‌ با مسعودشاه‌ كه‌ سخت‌ مورد توجه‌ شيرازيان‌ بود، درگير شد و او را در 743ق‌/1342م‌ به‌ قتل‌ رساند (حافظ ابرو، 214- 215؛ قزوينى‌، يحيى‌، همانجا). پس‌ از كشته‌ شدن‌ مسعودشاه‌، مادرش‌ - تاشى‌ خاتون‌ كه‌ زنى‌ مدبّر بود - مردم‌ شيراز را شوراند و آنان‌ امير ياغى‌ باستى‌ را از شهر بيرون‌ راندند (شبانكاره‌اي‌، 312). جلال‌الدين‌ مسعودشاه‌ اميري‌ كاردان‌ بود و در آبادانى‌ شيراز اهتمام‌ داشت‌ و آثار بسيار و بقاع‌ خير از خود برجاي‌ نهاد، از جمله‌ بايد از مدرسة مسعوديةشيراز، رباط ايزد - خواست‌ و چند بناي‌ ديگر نام‌ برد ( منتخب‌ التواريخ‌، 173).

غياث‌الدين‌ كيخسرو: وي‌ به‌ روزگار پدر زمانى‌ نيابت‌ حكومت‌ فارس‌ را بر عهده‌ داشت‌ و با سركوب‌ گردنكشان‌ آرامشى‌ در آن‌ ناحيه‌ پديد آورد. در دوران‌ تبعيد برادر خود مسعودشاه‌، حكومت‌ همانجا را در دست‌ داشت‌. هنگامى‌ كه‌ مسعودشاه‌ به‌ فارس‌ بازگشت‌ (738ق‌)، غياث‌الدين‌ كيخسرو از تحويل‌ حكومت‌ به‌ او سر باز زد و همين‌ امر اختلافى‌ درميان‌ دو برادر پديد آورد كه‌ به‌ دنبال‌ آن‌ غياث‌الدين‌ دستگير شد و به‌حبس‌ افتاد.او در سال‌بعد (739ق‌/1338م‌)در زندان‌درگذشت‌ (فصيح‌، 3/55).

ابواسحاق‌ اينجو: وي‌ از ناموران‌ خاندان‌ اينجو و ممدوح‌ حافظ بود (نك: ه د، 5/161- 165).

شمس‌الدين‌ محمد (717-740ق‌): وي‌ چهارمين‌ پسر محمودشاه‌ بود كه‌ در شيراز مقام‌ داشت‌ و هنگامى‌ كه‌ مسعودشاه‌ به‌ شيراز بازگشت‌، با او نافرمانى‌ آغاز كرد. پس‌ در قلعة سفيد شولستان‌ به‌ بند افتاد (غنى‌، 1/34). در 740ق‌/1339م‌ كه‌ پيرحسين‌ چوپانى‌ از سوي‌ امير شيخ‌ حسن‌ چوپانى‌ مأمور حكومت‌ فارس‌ و مقابله‌ با مسعودشاه‌ شد، شمس‌الدين‌ محمد از زندان‌ گريخت‌ و به‌ او پيوست‌ (فصيح‌، 3/57). پيرحسين‌ به‌ ياري‌ وي‌ مسعودشاه‌ را از شيراز راند و حكومت‌ فارس‌ را در دست‌ گرفت‌. اما مردم‌ به‌ شمس‌الدين‌ بيش‌ از او توجه‌ داشتند و اين‌ امر حسادت‌ وي‌ را برانگيخت‌، تا آنكه‌ شمس‌الدين‌ را در 28 رمضان‌ 740 به‌ قتل‌ رساند (شبانكاره‌اي‌، 315؛ فصيح‌، 3/57؛ قزوينى‌، محمد و اقبال‌، 377، حاشية 3). پس‌ از اندكى‌ مردم‌ شهر، پيرحسين‌ را به‌ انتقام‌ خون‌ او از شيراز بيرون‌ راندند و بار ديگر مسعودشاه‌ به‌ شيراز بازگشت‌ (عبدالرزاق‌، 1/155؛ كتبى‌، 16-17).

مآخذ: ابن‌ بطوطه‌، رحلة، بيروت‌، 1384ق‌/1964م‌؛ احمد زركوب‌، شيرازنامه‌، به‌ كوشش‌ اسماعيل‌ واعظ جوادي‌، تهران‌، 1350ش‌؛ اقبال‌ آشتيانى‌، عباس‌، تاريخ‌ مفصل‌ ايران‌ از استيلاي‌ مغول‌ تا اعلان‌ مشروطيت‌، تهران‌، 1347ش‌؛ همو، تاريخ‌ مفصل‌ ايران‌ از صدراسلام‌ تا انقراض‌ قاجاريه‌، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ حافظ ابرو، عبدالله‌، ذيل‌ جامع‌التواريخ‌ رشيدي‌، به‌ كوشش‌ خانبابا بيانى‌، تهران‌، 1350ش‌؛ حمدالله‌ مستوفى‌، تاريخ‌ گزيده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ همو، نزهةالقلوب‌، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1336ش‌؛ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌، مكاتبات‌ رشيدي‌، به‌ كوشش‌ محمد شفيع‌، لاهور، 1364ق‌/ 1945م‌؛ شبانكاره‌اي‌، محمد، مجمع‌ الانساب‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1363ش‌؛ صفا، ذبيح‌ الله‌، تاريخ‌ ادبيات‌ در ايران‌، تهران‌، 1366ش‌؛ عبدالرزاق‌ سمرقندي‌، مطلع‌ سعدين‌ و مجمع‌ بحرين‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1353ش‌؛ غفاري‌ قزوينى‌، احمد، تاريخ‌ جهان‌ آرا، تهران‌، 1343ش‌؛ همو، تاريخ‌ نگارستان‌، به‌ كوشش‌ مرتضى‌ مدرس‌ گيلانى‌، تهران‌، 1340ش‌؛ غنى‌، قاسم‌، بحث‌ در آثار و افكار و احوال‌ حافظ، تهران‌، 1366ش‌؛ فصيح‌ خوافى‌، احمد، مجمل‌ فصيحى‌، به‌ كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1339ش‌؛ قزوينى‌، محمد، يادداشتها، تهران‌، 1346ش‌؛ همو و عباس‌ اقبال‌ آشتيانى‌، مقدمه‌ و حاشيه‌ بر شدالازار جنيد شيرازي‌، تهران‌، 1328ش‌؛ قزوينى‌، يحيى‌، لب‌التواريخ‌، تهران‌، 1363ش‌؛ كتبى‌، محمود، تاريخ‌ آل‌ مظفر، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1335ش‌؛ معين‌الدين‌ يزدي‌، مواهب‌ الهى‌، به‌ كوشش‌ سعيد نفيسى‌، تهران‌، 1326ش‌؛ منتخب‌التواريخ‌ معينى‌، منسوب‌ به‌ معين‌الدين‌ نطنزي‌، به‌ كوشش‌ ژان‌ اوبن‌، تهران‌، 1336ش‌.

سيدعلى‌ آل‌داود


Wednesday, February 13, 2008


خوزستان`دا توركلر

اهوازداكي ديلداشلاريميز كيمليكلريني لشكرآباد ميدانيندا اولان “مسجد حجتيه آذربايجانيهاي اهواز “لا ساخلاييب و گؤستريرلر. (قيد ائتمه لي يم كي خوزستان دا مهاجر تورك لردن باشقا، يئرلي توركلرده وار كي اهواز شهرينده “كيان”منطقه سينده و شوش شهرينين اطرافيندا يئرلشيرلر).
مزه دده‌مي يانديردي” يازيسينا بير حاشيه / مهندس اسدالله امیری

۲۴ دوندوران, ۱۳۸۶, ۱۵:۰۸

ایل‌لر اؤنجه اراك شهرينده درس اوخودوغوم زامان قاراقانلي بير دوستوم وارايدي توركلوگه و توركلره چوخ تعصبو وارايدي و هر زامان توركلردن و اوزلليكله تبريزلي لردن تعريف ائدردي. نئچه آي اؤنجه اونون تلفون نومره‌سينی تاپيب بيله‌سيني آراييب دانيشاندان سونرا بيلديم كي او علاقه دن داها خبر يوخ. آمما من: او زامانلار بير ايرانلي كيمي دوشونوردوم و ايران(=فارس) ديليني عرب كلمه‌لردن آرينماق ايسته‌ينلردن ايديم و رامين،آرش و … بوكيمي آدلاردان خوشوم گلردي. من و دوستومون فرقي ايكي ديلي تانيماق و تانيمامادير. (اونون قورو تعصبو وارايدي و من تعصب سيز ايديم).

ايندي ده بيزيم ديلداشلاريميز ايستر تهران يا باشقا شهرلره كؤچن مهاجرلر ايستر دوغما يوردلاريندا قالانلارين بير قيسمينده فارسلاشما پروسه سي ايره‌لي سورمكده دير و منجه بو بير آنورمال وضعيت‌دير. چون بونلار هرايكي فرهنگ و ديلي (تورك و فارس) تانيمادان بئله داورانيرلار و بونلار اؤزلريني فارس ائتديكدن سونرا دا گؤرجكلر كي فارسلار بونلاري فارس يوخ، بير” فارس اولموش تورك” كيمي تانيياجاقلار. و اوندا داها هويتسيزليك له اوزلشه‌جك‌لر. (بير نفر آتاسينين گؤزون اويار(چيخاردار) كي بيله‌سينه دئسينلر كوراوغلو، آمما جماعت “كوراوغلو” يئرينه بيلسينه “كوركيشينين اوغلو” دئديلر). فرزاد صمدلي دئميشكن بونلارا بير ورق سمباده لازيمدير تا اصالتلريني (قیزیل اولمالارينی) پاخير و پاس آستيندان (آلتيندان) گؤستره‌لر.آنجاق آداملارين سمباده نومره‌لري فرقليدير.

بيزيم گؤره‌َويميز:

منجه بيز قارشي طرفلره باخمادان اؤز مدني ايشلريميزي گورمه‌لي‌ييك.
بيليريك كي هويت نئچه عنصر اوجومله‌دن:ديل، دين، تورپاق و … دن يارانير. ديل‌دن باشقا دين و مذهب ده بيزيم هويتيميزدير و منجه ديله مكملدير. بيز كيمليگيميزي دينيميزله ده قورويا بيلريك و بو ساحه‌ ده بؤيوك آدام و شاعيرلريميز وار: منزوي، يحيوي، كلامي زنجاني، فكري، ساوالي حاج اكبرخان رزاقي (نئچه جيلد كيتابي رحمتليك دوكتور علي كمالي همتي ايله چاپ اولوبدور). آمما نه يازيق كي بيزيم دوستلار بو ساحه‌يه گيرمك دن چكينيرلر. حالبوكي من تهرانين تورك اولدوغونو هر زاماندان آرتيق محرم آييندا حس ائديرم. (بو سؤزون اثباتي اوچون محرم گئجه لرينده تهراندا عباسي ۴ يولوندا انصارالحسين مچيدينده حاج داود عليزاده‌نين مراسيمينه ساعات ۲ ياري گئجه باش ووروب و جمعيتي گورون).

بونلاردان آيري نمونه ده گتيرمك اولار، مثلا اهوازداكي ديلداشلاريميز كيمليكلريني لشكرآباد ميدانيندا اولان “مسجد حجتيه آذربايجانيهاي اهواز “لا ساخلاييب و گؤستريرلر. (قيد ائتمه لي يم كي خوزستان دا مهاجر تورك لردن باشقا،يئرلي توركلرده وار كي اهواز شهرينده “كيان”منطقه سينده و شوش شهرينين اطرافيندا يئرلشيرلر).

تورپاق مسئله‌سينده ده بوردا منظوروموز منطقه‌اي هويت دير. و بيز بو قونودا دا ايشله‌نه‌جك چوخ ايشيميز وار. مثلا: ساوا شهرستانينين گورمه‌لي يئرلرين چوخوموز بيلميريك: قيز قلعه‌سي، قيرخ قيزلار بولاغي (كماللو كندينده)، شاه ميسليم(شاهزاده مسلم-قاراقان و نوبران بخشلري آراسينداكي داغدا)، نوح امام زاده سي (بالوقلو كندي) ، ارديمين قالاسي ،اينجي قارا داغي و ….و بير چوخ آيري يئرلر كي آللاه قويسا گلجك‌ده تانيتديراجاييق.

Thursday, October 11, 2007




بیات

قبیلة ترک از قبایل بیست و دوگانة اغز (غز * ) پراکنده در ایران افغانستان ترکمنستان ازبکستان جمهوری آزربايجان ارمنستان ترکیه سوریه و عراق . واژة بیات که به صورت «بایات » هم ضبط شده به معنای بادولت و پرنعمت است . اصل این قبیله در نسبنامه های افسانه ای ترکان به «بای آت » پسر دوم گون خان پسر اغوزخان می رسد (رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 39 حمدالله مستوفی 1362 ش الف ص 566 تاریخ قزلباشان ص 24 قائم مقام ص 403). قبیلة بیات همچون سایر قبایل بزرگ ترک علامتی مخصوص داشته که شکل آن در منابع متفاوت است (کاشغری ص 172 رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 40 اوزون چارشیلی ج 1 ص 113). بیاتها طبق بعضی اخبار از روزگاران قدیم و پیش از مهاجرتهای گستردة خود به غرب آسیا در اطراف رودخانة قراموران یا بنابر ضبط حمدالله مستوفی (1362 ش ب ص 218) قارامران واقع در شمال چین می زیسته اند (قائم مقام همانجا). از اشارات جامع التواریخ برمی آید که گروههایی از این قبیله مشهور به «بایاوت » دهها سال پیش از آغاز سلطنت چنگیزخان در زمرة طوایف مغول درآمده بودند. اینان در تقسیم بندی قومی مغولان از جملة طوایف درلگین بودند که معرف مغولان عام و بی اصل و نسب است . دو شعبة معروف این طایفه «جدی بایاوت » و «کهرون بایاوت » بودند. اولی نام خود را از رودخانة جدی مغولستان اخذ کرده و دومی به دلیل زندگی در صحرا به این عنوان موسوم شده بود. اینان در لشکرکشیهای چنگیزخان و هولاکوخان به ایران شرکت داشتند (رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 111ـ112 136ـ 138).

در قرون ششم و هفتم یک طایفة بزرگ ترک به نام «بیاووت » در صحرای خوارزم می زیستند که ظاهرا از طوایف یمک یا کیمک بودند (نسوی ص 38 329). به سبب انتساب ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه و انتساب مادر ازلغ (اوزلاغ )شاه ولیعهد سلطان محمد به طایفة بیات امرای این طایفه در دربار خوارزمشاه صاحب نفوذ و قدرت شدند چنانکه قتلغ خان ] بیاووتی [ در رقابتی که بر سر جانشینی سلطان محمد خوارزمشاه پیش آمده بود به جانبداری ازلغ شاه قصد جان سلطان جلال الدین خوارزمشاه را کرد (همان ص 85 ابن خلدون ج 4 ص 754 اقبال آشتیانی ص 44). با این حال نمی توان قاطعانه بیات را با بیاووت و بایاوت یکی دانست . مجتبی مینوی در تعلیقات خود بر سیرت جلال الدین مینکبرنی (ص 329ـ330) تنها به طرح این سؤال قناعت کرده که آیا ارتباطی بین بیات و بیاووت هست یا نه . بعضی از پژوهشگران در سالهای اخیر تصریح کرده اند که «بایاوت »ها نه از قبایل مغول که همان بیاتهای ترک اند (قفس اوغلی ص 165 پانویس 21).

تاریخ ورود قبیلة بیات به فلات ایران چندان روشن نیست اما از برخی منابع تاریخی برمی آید که این مردم ظاهرا در اوایل قرن پنجم و مقارن حملات غزان و سلجوقیان در فلات ایران پراکنده شده و در مسیر کوچ نظامی خود تا صحاری شام و سواحل مدیترانه پیش رفته اند. در این پیشرویهای پرماجرا گروههایی از این قبیله بتدریج در بعضی نواحی خراسان بزرگ عراق عجم کردستان و لرستان استقرار یافتند. چنانکه خبر انتصاب امیرسنقر بیاتی (مقتول 511) به نیابت حکومت بصره از جانب امیر آق سنقر بخاری اقطاع دار این ولایت از سابقة دراز حضور بیاتها در ایران و عراق عرب حکایت می کند (ابن خلدون ج 4 ص 93). استقرار قبیلة بیات در بعضی نواحی غربی ایران پس از چندی به تشکیل دولت محلی کوچکی در اراضی میان لرستان کوچک و عراق عرب انجامید اما خصومت حاکمان بیات و اتابکان لر سرانجام به انقراض حکومت بیات منجر شد و اتابک شجاع الدین خورشید شاه حاکم لرستان که از دست اندازیهای مکرر ترکان بیات به متصرفات خویش خشمگین بود بر سر آنان تاخت . در نتیجه آخرین حاکم بیات هزیمت یافت و قلمرو او که به ولایت بیات مشهور بود به تصرف سپاه خورشیدشاه درآمد (حمدالله مستوفی 1362ش الف ص 553 معین الدین نطنزی ص 54 ـ 55 بدلیسی ص 60). نام ولایت بیات در قرون بعد نیز در منابع دیده می شود. عطاملک جوینی در نیمة دوم قرن هفتم در گزارش کوتاهی راجع به اشتغالات دیوانی خود در تاریخ جهانگشای از برانداختن باجهای قدیم بلاد تستر و بیات سخن گفته است (ج 1 ص 25). نام ولایت بیات در اواخر قرن هشتم در ردیف نامهای ولایات معتبری چون بغداد عراق عرب خوزستان و لرستان قرار گرفت (شمس منشی ج 2 ص 170ـ171). در قرون بعد نام این ولایت بر حوزة محدودی اطلاق می شد که مشهورترین ناحیة آن قلعة بیات بر سر راه دزفول و عراق عرب بود (نویدی ص 101). نادرشاه هنگامی که از عراق عرب به سوی خوزستان می رفت تا شورش محمدخان بلوچ را سرکوب کند بر سر راه خود در این قلعه توقف کرد (استرآبادی ص 223). ویرانة این قلعه امروزه در کشور عراق برجاست (لسترنج ص 69ـ70).

مشیرالدوله تبریزی (متوفی 1279) در شرح مأموریتش برای تشخیص و تعیین مرزهای ایران و عثمانی «قریة بیات » را از توابع پشتکوه لرستان دانسته و از پراکندگی بیاتها در توابع شوشتر و دزفول خبر داده است (ص 102).

میدان فعالیت سیاسی طوایف بیات در تاریخ ایران محدود به پشتکوه لرستان نبود گروههایی از اینان در جنگهای شیخ ابواسحاق اینجو (متوفی 758) و امیر مبارزالدین محمد مظفری (ح 700ـ 765) شرکت داشتند (وزیری کرمانی ص 384ـ385). در حکومت زندیه نیز بیاتها صاحب نفوذ بودند و مهر علی خان بیات اسلاملو از جمله بزرگان شیراز در زمان کریم خان زند و علی مرادخان زند بود (غفاری کاشانی ص 165 188 191 476). بیاتهای شیراز که تا اوایل قرن چهاردهم در یکی از گذرهای محلة اسحاق بیگ به خریدوفروش اسب اشتغال داشتند احتمالا بازماندگان طوایف چادرنشین بیات فارس بودند که بتدریج از شیوة زندگی پدران خود دست کشیده و یکجانشین شده بودند (فسائی ج 2 ص 919).

جمعی از بیاتها که در پایان مهاجرت طولانی خود به آناطولی و شام رسیده بودند در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم به قره عثمان فرمانروای آق قوینلوها پیوستند و ظاهرا در جنگ وی با امیر چکم والی شام شرکت کردند (طهرانی ص 60 64 65 روملو ج 11 ص 27ـ30). پس از انقراض سلسلة آق قوینلو بسیاری از طوایف تشکیل دهندة آن اتحادیه از جمله طایفة بیات به دولت صفوی پیوستند ( تاریخ قزلباشان ص 8 21ـ29 هینتس ص 96). احتمالا بسیاری از طوایف خاک آناطولی را ترک گفته و به ایران آمده اند اما آثار آنان هنوز در بعضی روستاهای آناطولی و شام برقرار است ( ایرانیکا ذیل ماده ). این گروه از طوایف بیات را بعدها قره بیات نامیدند تا از بیاتهایی که از قبل در ایران می زیستند متمایز شوند. بر همین اساس طوایف بیات ایران را آق بیات یا بیات مطلق می خواندند (قائم مقام ص 403ـ404). ظاهرا تیرة شام بیاتی از تیره های تشکیل دهندة ایل قاجار (خورموجی ص 3) و از بیاتهای شام یا قره بیاتها بوده که پس از استقرار در آزربايجان به طوایف قاجار پیوسته است . بزرگان این طایفه از جمله امرای دربار فتحعلی شاه به شمار می آمدند (قائم مقام همانجا).

پیش از تشکیل دولت صفویه چندین طایفة چادرنشین ترک و مغول در دشتهای قزوین و ری و شهریار به سر می بردند (فریومدی ص 344 اولیاءالله ص 192ـ194 مرعشی ص 44). هر چند نام طوایف بیات در منابع اخیر نیامده است اما به نظر می رسد که این طوایف پیش از دولت صفوی در قسمتهایی از لرستان و عراق عجم سکونت داشته اند. این احتمال از آنجا تقویت می شود که شاه اسماعیل اول (حک : 905ـ930) در همان سالهای نخست سلطنت خود پس از آنکه آزربايجان و شیروان را از تصرف دولت عثمانی خارج کرد و آن نواحی را تحت حکومت خود درآورد جمعی از این طوایف را از عراق ] عجم [ به شابران و دربند تبعید کرد (باکیخانوف ص 93). بعدها بزرگان این طوایف با دربار روسیه پیوند یافتند و در جلب حمایت روسها کوشیدند (همان ص 165).

رؤسای طوایف بیات عراق عجم که ظاهرا بزرگترین گروه از طوایف بیات مطلق یا آق بیات به شمار می آمدند در سالهای سلطنت شاه طهماسب اول (930ـ984) از جمله بزرگان دولت صفوی محسوب می شدند. سلیمان بیگ و برادرش حسن بیگ یوزباشی قورچیان بیات پیش از اینکه به سبب رفاقت با اسماعیل میرزا پسر شاه طهماسب اول مغضوب شوند از امرای بزرگ و مقرب شاه صفوی بودند (نویدی ص 111 تاریخ قزلباشان ص 24). حتی صدماتی که شاه صفوی بر این طوایف وارد آورد مانع از اطاعت و خدمتگزاری آنان نشد. هنگامی که القاص میرزا برادر شورشی شاه طهماسب با حمایت سلیمان قانونی پادشاه عثمانی از عراق عرب تا قم پیش آمد جمعی از طوایف بیات عراق عجم که در حدود قم می زیستند به مقابله با القاص میرزا شتافتند. جنگجویان این طایفه در جنگ مغلوب و به دستور القاص میرزا کلیة اسرای طایفة بیات اعدام شدند ( عالم آرای شاه طهماسب ص 109). طوایف بیات عراق عجم همچنین مدتی در ملازمت و خدمتگزاری سلطان مصطفی میرزا پسر شاه طهماسب بودند. سلطان مصطفی میرزا که از دوستداران سلطنت برادر خود سلطان حیدر میرزا بود پس از قتل برادر به دست هواداران اسماعیل میرزا برادر دیگر خود به امیدنجات به میان طایفة بیات گریخت . حاجی اویس بیگ بیات حاکم طایفه که در ظاهر پذیرای شاهزادة متواری شده بود بازداشت محترمانة او را به قزوین اطلاع داد و پس از ورود شاه اسماعیل دوم (حک : 984ـ 985) به قزوین او را به حضور شاه رسانید (اسکندرمنشی ص 143 منجم یزدی ص 29ـ30 حسینی استرآبادی ص 55). در اوایل سلطنت شاه عباس اول (995ـ 1037) که حکومت قلمرو علیشکر ـ همدان ـ به محمد باقر میرزا پسر خردسال شاه عباس تفویض شد اغورلو سلطان بیات حاکم طایفه بیات و نواحی کزاز و کرهرود به نیابت از او به حکومت همدان رفت . اما شاهوردی خان لر حاکم لرستان کوچک که از مدتها قبل قصد تصرف بعضی مناطق تابعة همدان را داشت قلت یاران اغورلوسلطان را مغتنم شمرد و به بروجرد مقر او حمله برد. در این جنگ اغورلو سلطان کشته شد و لشکریان بیات متفرق شدند. تا اینکه شاه عباس خود به جنگ شاهوردی خان رفت و پس از شکست دادن او متوجه ایل بیات شد و کلیة مناصب موروثی اغورلو سلطان را به برادر او شاهقلی سلطان بیات تفویض کرد. وی که از تأخیر ایل بیات در امداد به اغورلو سلطان خشمگین بود به خواهش شاهقلی سلطان از مجازات ایل بیات درگذشت و پس از دریافت سه هزار تومان پول و سه هزار کره اسب بیاتی نژاد که همواره مورد توجه قزلباشان بود به قزوین بازگشت (اسکندرمنشی ص 352ـ353 بدلیسی ص 81ـ82 تاریخ قزلباشان همانجا).

گروهی از طوایف بیات دو قرن بعد به آقامحمدخان قاجار (حک : 1210ـ1211) پیوستند و سرانشان در زمرة بزرگان دربار قاجار درآمدند (سپهر ص 26 وکیلی طباطبائی تبریزی ص 373). یکی از مشهورترین بزرگان این طایفه که در عهد ناصرالدین شاه (1264ـ1313) می زیست علینقی خان بیات ملقب به نظام لشکر و صمصام الملک است که از مالکان بزرگ ایران و سرکردة یکی از افواج نظامی آن روزگار بود. فرزندانش به نامهای ذوالفقارخان (صمصام الملک ) و عباسقلی خان (سهم الملک ) همانند پدرشان از بزرگان آن سامان به شمار می آمدند (اعتمادالسلطنه 1367 ش ج 2 ص 1615 وکیلی طباطبائی تبریزی ص 388 453). مرتضی قلی خان بیات * ملقب به سهام السلطان که بارها به وکالت مجلس شورای ملی و یکی دو بار به وزارت و صدارت رسید پسر عباسقلی خان است (بامداد ج 4 ص 69). امروزه تمامی طوایف بیات عراق عجم در محال کزاز و کرهرود و بعضی دیگر از روستاهای اراک سکونت دارند و به زراعت و دامداری روزگار می گذرانند (وکیلی طباطبائی تبریزی ص 388). گروهی دیگر از طوایف بیات که در ماکو به سر می برند از اواخر سلطنت شاه عباس اول در این سامان استقرار یافته اند (اسکندرمنشی ص 793 فرامین فارسی ماتناداران ج 2 ص 507) و یا اینکه در اوایل سلطنت شاه عباس دوم (1052ـ1077) از ایروان به ماکو آمده اند. ریاست این مردم با مصطفی بیگ بیات جد حکام موروثی ماکو بود (نصرت ماکوئی ص 3ـ48). فرزندزادگان مصطفی بیگ در سلطنت قاجاریه و بویژه در صدارت حاج میرزا آقاسی (متوفی 1265) که خود از اعضای طایفة بیات ایروان بود حکومت چندین ناحیه از ایران را در دست گرفتند ( رجوع کنید به همان ص 16ـ 18). شاه عباس دوم در اواخر سلطنت گروههایی از طوایف ترک بیات منطقة قره باغ را به همراه طوایف دیگر به گرجستان انتقال داد. اینان اغلب در اطراف قلعه های اسلام آباد و شاه آباد و نصرت آباد که خود بنا کرده بودند اسکان یافتند. خصومت مذهبی و ستیزه جویی ترکان مهاجر سرانجام سبب جنگ میان آنان و گرجیان شد که در پی آن جمع کثیری از مهاجران ترک به قتل رسیدند (وحید قزوینی ص 288ـ289).

گروهی دیگر از طوایف بیات در کردستان عراق عرب سکونت داشتند که شاه طهماسب دوم (حک : 1135ـ 1145) بسیاری از آنان را به حوالی تهران و ساوجبلاغ کرج تبعید کرد (حکیم ص 757). در 1144 نیز نادرشاه که هنوز وکیل السلطنة شاه طهماسب دوم بود پس از اینکه کرکوک را به تصرف در آورد گروهی دیگر از این مردم را به خراسان تبعید کرد. اینان به روایتی به هرات رفتند و به روایت دیگر به طوایف بیات نیشابور پیوستند (استرآبادی ص 193 مروی ج 1 ص 254). طوایف بیات منطقة کرکوک در اوایل قرن حاضر مشتمل بر هفت طایفه بودند که در بیست و چند روستا نزدیک جبل حمرین و قره تپه به سر می بردند (ادموندز ص 303). نادرشاه همچنین در دورة سلطنت خود گروههایی از طوایف بیات و افشار و جوانشیر و شاهسون و بختیاری را به افغانستان تبعید کرد. اغلب اینان که در کابل اسکان یافتند با عنوان عمومی قزلباش نامیده می شدند. بزرگان این مردم تا سالهای سلطنت امیر عبدالرحمان خان عهده دار بعضی مناصب و مقامات مهم اداری و لشکری افغانستان بودند (فیض محمد ص 143ـ144). محلة قزلباش کابل یادگاری از همین مردم است .

گروه دیگر از طوایف بیات ایران که قدمت و سابقة حضور آنان در ایران به قبل از قرن دهم می رسد طوایف بیات نیشابورند که به قره بیات شهرت داشتند. وجه تسمیة قره بیاتها و تاریخ دقیق ورود آنها به خراسان روشن نیست . تشابه عنوان این طوایف با قره بیاتهای شامی این گمان را تقویت می کند که اینان احتمالا شعبه ای از قره بیاتهای شام بوده اند که پیش از قرن دهم به خراسان مهاجرت کرده اند. اما دلیل روشنی برصحت این مدعا در دست نیست تنها احتمال قابل اعتنا اخبار مهاجرت اجباری قره تاتارهای آناطولی است که در آغاز قرن نهم به دستور تیمور لنگ به سوی خراسان و ترکستان حرکت کرده بودند. گروههایی از این مردم هنگام مهاجرت از صفوف مهاجران گریختند و در گوشه و کنار مسیر مهاجرت پنهان شدند. اگر چه دربارة تاریخ ورود این طوایف به خراسان خبری در دست نیست اما از آنجا که اسکندر منشی این طوایف را در شمار طوایف جغتایی آورده است (ص 794) می توان گمان کرد که اینان نیز همانند گرایلیها و جلایرها و جمشیدیها پس از حملات مغولان به خراسان آمده باشند. شهرت و اعتبار این طایفه از سالهای آخر قرن دهم و مقارن اوایل سلطنت شاه عباس آغاز شد و تا اوایل قرن سیزدهم ادامه یافت . در سال 1000 قره بیاتها که از دو سه سال قبل پیشرویهای ازبکان را متوقف کرده و مانع سقوط تعدادی از شهرهای خراسان شده بودند سرانجام تسلیم قوای عبدالمؤمن خان ازبک شدند و بسیاری از بزرگانشان از جمله محمود سلطان پسر باباالیاس به قتل رسیدند اما سال بعد صفویان نواحی اشغالی خراسان را از دست ازبکان خارج ساختند. شاه عباس در ازای خدمات قره بیاتها املاک بزرگان بیات نیشابور را از جمیع مالیاتها معاف کرد و محمد سلطان پسر دیگر بابا الیاس را به حکومت اسفراین گماشت . حکومت اولاد باباالیاس به نیشابور هم کشیده شد و تا پایان سلطنت شاه عباس اول ادامه یافت (همان ص 333 337ـ339 794). طوایف بیات نیشابور در سالهای قدرت نمایی و سلطنت نادرشاه افشار (1148ـ1160) در اغلب جنگهای او شرکت داشتند و حکومت موروثی خوانین بیات بر نیشابور که تا اواسط سلطنت فتحعلی شاه (1212ـ 1250) ادامه یافت در همین سالها شکل گرفت (مروی ج 1 ص 81 109 ج 3 ص 961 1134). پس از قتل نادرشاه بعضی از رؤسای طوایف قره بیات نیشابور با استفاده از فرصت به دست آمده به قدرت نمایی پرداختند و به مقامات و مناصب عالی اداری و لشکری دست یافتند از جملة آنان صالح خان بیات بود که در 1160 از سوی عادلشاه افشار به حکومت فارس منصوب شده بود. وی تا 1168 که به دست شیخعلی خان زند کشته شد به همراه هاشم خان بیات سرکردة فوج بیات شیراز و حاکم فارس تا استقرار قطعی دولت کریم خان زند از جمله عوامل اصلی بحران و ناآرامی اوضاع و احوال فارس بود (مرعشی صفوی ص 121 کلانتر ص 48 فسائی ج 1 ص 583 ـ596). در سلطنت کوتاه مدت سید محمد صفوی متولی آستان قدس رضوی طایفة قره بیات نیشابور متحد او بود و صالح خان بیات با حفظ سمت عهده دار قورچی باشیگری و حاجی سیف الدین خان بیات نایب او بود (مرعشی صفوی ص 131). این طایفه در دفع حملات احمدخان ابدالی پادشاه افغانستان به نیشابور کوشید اما سرانجام در 1164 احمدخان بر نیشابور دست یافت و گروهی از طوایف بیات را به غزنه تبعید کرد (غبار ص 363). بازماندگان این مردم دست کم تا سالهای پایانی سدة سیزدهم در آن نواحی به سر می بردند (ریاضی ص 67 139). حکومت منطقة نیشابور در طول سلطنت شاهرخ افشار و آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار در اختیار اولاد حسن خان بیات سردار معروف نادرشاه بود. عباسقلی خان بیات مختاری پسر حسن خان و جعفرخان پسر عباسقلی خان و علیقلی خان پسرجعفرخان تا اوایل سلطنت فتحعلی شاه به ترتیب حاکم نیشابور بودند. پس از شکست شورش علیقلی خان بیات و استقرار قدرت فتحعلی شاه در خراسان حکومت نیشابور از دست این خاندان خارج شد و پس از آن نفوذ و قدرت طایفة بیات نیشابور رو به کاستی نهاد و بتدریج از صحنة سیاسی و نظامی خراسان حذف شد. طوایف بیات نیشابور در قرنهای دوازدهم سیزدهم و چهاردهم بتدریج در روستاهای بلوک سرولایت و خرو اسکان یافتند و به زراعت و دامداری مشغول شدند (گلستانه ص 69 ـ71 75 طرب نایینی ص 107ـ 108 حکیم ص 757ـ 758 اعتمادالسلطنه 1362ـ1363 ش ج 3 ص 91 بامداد ج 1 ص 233ـ234 ج 5 ص 132ـ 135 ییت ص 343ـ344). یکی از آخرین قدرت نماییهای بزرگان بیات نیشابور شورش امام وردی خان بیات و پسرانش بود. وی که در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه به حکومت نیشابور منصوب شده بود به حسن خان سالار بار پیوست و در جنگهای او با قوای دولتی شرکت جست . پس از پیروزیهای سلطان مراد میرزا حسام السلطنه بر قوای حسن خان سالار بار امام وردی خان از حسن خان جدا شد و شهر نیشابور را تسلیم حسام السلطنه کرد. وی در 1267 بر حاکم شهر یاغی شد و به اتفاق پسرانش در قلعه های حسین آباد و توزنده جان متحصن گردید اما شورش وی در هم شکست و قلاع حسین آباد و توزنده جان ویران شد (سپهر ج 3 ص 47 138).

تا همین اواخر چندین تیره و طایفه چادرنشین بیات در میان ایلات خمسه و قشقایی فارس و همچنین در میان ترکمنهای شمال ایران به سر می بردند (فیلد ص 256 264 کیهان ج 3 ص 80 376 پیمان ص 221 224 233 کتابچة نفوس استرآباد ص 238). غیر از این مردم هزاران خاندان شهری و روستایی دیگر در زنجان و تهران و کرج و شیراز و زرند و کرمان و مشهد و نیشابور و اراک و نهاوند و دیگر شهرهای ایران به سر می برند که با عنوان خانوادگی بیات شناخته می شوند.

منابع : ابن خلدون العبر: تاریخ ابن خلدون ترجمة عبدالمحمد آیتی تهران 1363ـ1370 ش سیسیل جان ادموندز کردها ترکها عربها ترجمة ابراهیم یونسی تهران 1367 ش محمدمهدی بن محمد نصیراسترآبادی جهانگشای نادری چاپ عبدالله انوار تهران 1341 ش اسکندرمنشی تاریخ عالم آرای عباسی چاپ اسماعیل برادران شاهرودی تهران 1364 ش محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه مرآة البلدان چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث تهران 1367 ش همو مطلع الشمس چاپ سنگی تهران 1301ـ1303 چاپ تیمور برهان لیمودهی چاپ افست تهران 1362 ـ1363 ش عباس اقبال آشتیانی تاریخ مغول : ازحملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری تهران 1364 ش اسماعیل حقی اوزون چارشیلی تاریخ عثمانی ترجمة ایرج نوبخت تهران 1368ـ1370 ش محمدبن حسن اولیاءالله تاریخ رویان چاپ منوچهر ستوده تهران 1348 ش عباسقلی آقا باکیخانوف گلستان ارم چاپ عبدالکریم علیزاده ... ] و دیگران [ باکو 1970 مهدی بامداد شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری تهران 1357 ش شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان چاپ محمد عباسی چاپ افست تهران 1343 ش حبیب الله پیمان توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ایل قشقایی تهران 1347 ش تاریخ قزلباشان چاپ میرهاشم محدث تهران 1361 ش عطاملک بن محمد جوینی کتاب تاریخ جهانگشای چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی لیدن 1329ـ 1355/ 1911ـ1937 چاپ افست تهران ] بی تا. [ حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی چاپ احسان اشراقی تهران 1364 ش محمدتقی حکیم گنج دانش : جغرافیای تاریخی شهرهای ایران چاپ محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر تهران 1366 ش حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی تاریخ گزیده چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1362 ش الف همو کتاب نزهة القلوب چاپ گی لسترنج لیدن 1915 چاپ افست تهران 1362 ش ب محمدجعفربن محمدعلی خورموجی حقایق الاخبار ناصری چاپ حسین خدیوجم تهران 1363 ش رشیدالدین فضل الله جامع التواریخ چاپ بهمن کریمی تهران 1338 ش حسن روملو احسن التواریخ چاپ عبدالحسین نوائی ج 11 تهران 1349 ش ج 12 تهران 1357 ش محمدیوسف ریاضی عین الوقایع : تاریخ افغانستان در سالهای 1207ـ1324 ق چاپ محمدآصف فکرت هروی تهران 1369 ش محمدتقی سپهر ناسخ التواریخ چاپ جهانگیر قائم مقامی تهران 1337 ش محمدبن هندوشاه شمس منشی دستورالکاتب فی تعیین المراتب چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده مسکو 1964ـ1976 محمدجعفربن محمدحسین طرب نایینی جامع جعفری چاپ ایرج افشار تهران 1353 ش ابوبکر طهرانی کتاب دیاربکریه چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر تهران 1356 ش عالم آرای شاه طهماسب چاپ ایرج افشار تهران 1370 ش غلام محمدغبار افغانستان در مسیرتاریخ قم 1359 ش ابوالحسن غفاری کاشانی گلشن مراد چاپ غلامرضا طباطبایی مجد تهران 1369 ش فرامین فارسی ماتناداران ایروان 1956 غیاث الدین فریومدی ذیل مجمع الانساب شبانکاره ای چاپ میرهاشم محدث تهران 1363 ش حسن بن حسن فسائی فارسنامة ناصری چاپ منصور رستگار فسائی تهران 1367 ش فیض محمد نژادنامة افغان مقدمه تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی چاپ عزیزالله رحیمی قم 1372 ش هنری فیلد مردم شناسی ایران ترجمة عبدالله فریار تهران 1343 ش ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام منشات قائم مقام فراهانی چاپ بدرالدین یغمایی تهران 1366 ش ابراهیم قفس اوغلی تاریخ دولت خوارزمشاهیان ترجمة داود اصفهانیان تهران 1367 ش محمودبن حسین کاشغری نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبائی محمد دبیرسیاقی تهران 1375 ش کتابچة نفوس استرآباد در سال 1296 هجری قمری در گرگان نامه به کوشش مسیح ذبیحی چاپ ایرج افشار تهران 1363 ش محمدبن ابوالقاسم کلانتر روزنامه میرزامحمد کلانتر فارس شامل وقایع قسمتهای جنوبی ایران از سال 1142ـ 1199 هجری قمری چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ1311 ش ابوالحسن بن محمدامین گلستانه مجمل التواریخ چاپ مدرس رضوی تهران 1356 ش گی لسترنج جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ترجمة محمود عرفان تهران 1364 ش ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی تاریخ طبرستان و رویان و مازندران چاپ محمدحسین تسبیحی تهران 1345 ش محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی مجمع التواریخ چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش محمدکاظم مروی عالم آرای نادری چاپ محمدامین ریاحی تهران 1364 ش جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی رسالة تحقیقات سرحدیه چاپ محمد مشیری تهران 1348 ش معین الدین نطنزی منتخب التواریخ معینی چاپ ژان اوبن تهران 1336 ش جلال الدین محمد منجم یزدی تاریخ عباسی یا روزنامة ملا جلال چاپ سیف الله وحیدنیا تهران 1366 ش محمدبن احمد نسوی سیرت جلال الدین مینکبرنی چاپ مجتبی مینوی تهران 1365 ش محمدرحیم نصرت ماکوئی تاریخ انقلاب آزربايجان و خوانین ماکو قم 1373 زین العابدین عبدالمؤمن نویدی تکملة الاخبار : تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1369 ش محمدطاهربن حسین وحید قزوینی عباسنامه یا شرح زندگانی 22 سالة شاه عباس ثانی ( 1052ـ1073 ) چاپ ابراهیم دهگان اراک 1329 ش احمدعلی وزیری کرمانی تاریخ کرمان چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی تهران 1352 ش رضاوکیلی طباطبائی تبریزی تاریخ عراق ( اراک ) چاپ منوچهر ستوده در فرهنگ ایران زمین ج 14 (1345ـ1346 ش ) والتر هینتس تشکیل دولت ملی در ایران : حکومت آق قوینلو و ظهور دولت صفوی ترجمة کیکاووس جهانداری تهران 1361 ش چارلز ادوارد ییت خراسان و سیستان ترجمة قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری تهران 1365 ش Encyclopaedia Iranica، s.v. "Baya ¦t" (by G. Doerfer)

/ علی پورصفر قصابی نژاد/




بوز ابه

حکمران فارس در دورة سلجوقیان . یکی از امیران منگوبرس والی فارس بود و به نیابت او ادارة امور ولایت خوزستان را در دست داشت . هنگامی که منگوبرس با همدستی سایر امرا بر سلطان مسعود سلجوقی خروج کرد بوز ابه در سپاه او بود. منگوبرس در نبرد کرشنبه دستگیر شد (منابع دیگر محل آن درگیری را «پنج انگشت » نوشته اند) و سپس در 532 به قتل رسید. چون سپاهیان سلطان پس از آن پیروزی به تاراج اردوگاه دشمن پرداخته بودند بوز ابه بر ایشان تاخت و غارتگران را تار و مار کرد. چند امیر نامدار که در لشکر سلطان بودند اسیر شدند و خود سلطان با اتابک قره سنقر که همراهش بود با دشواری بسیار موفق به فرار شد. بوز ابه که از قتل سرور خود خشمگین شده بود به کشتن همة اسیران که پسر قره سنقر نیز در میان آنها بود فرمان داد. سال بعد اتابک برای خونخواهی فرزند خویش به فارس لشکر کشید و شاهزادة سلجوقی را با لقب سلجوقشاه بر تخت نشاند. اما هنوز از بازگشت قره سنقر چندی نگذشته بود که بوز ابه که در آن اثنا به سپیددز (قلعة البیضاء) پناه برده بود بازگشت و سلجوقشاه بی پناه را در 534 شکست داد. سلطان مسعود از آن پس ایالت فارس را ناگزیر در دست او رها کرد. بوز ابه فرصتی یافت که با همدستی دو امیر دیگر یکی عباس حاکم ری و دیگری عبدالرحمان طغان یرک موقعیت خود را محکم کند. سلطان یک چند قیمومت آن امیران را تحمل کرد اما سرانجام با کشتن آن دو امیر خود را از شر آنها خلاص کرد. بوز ابه به جنگ با سلطان برخاست لیکن در 542 در نبرد مرج قراتکین که تا همدان یک روز راه است گرفتار شد و به قتل رسید. از قرار معلوم بوز ابه در ادارة امور شیراز سابقة خوبی از خود به جا گذاشت و به روش همة سرداران و امیرانی که طبق سنتهای عصر سلجوقی تربیت یافته بودند مدرسه ای با موقوفات سرشار بنا کرد. این مدرسه نخست به تعلیم مذهب حنفی اختصاص داشت ولی بعدها در آن گرایش به مذهب شافعی پدید آمد.

منابع : ابن اثیر کتاب الکامل چاپ تورنبرگ لیدن 1851ـ1876 ج 11 فهرست ] فتح بن علی بنداری تاریخ سلسله سلجوقی زبدة النصرة و نخبة العصرة ترجمة محمدحسین خلیلی تهران 1356 ش فهرست [ احمدبن ابی الخیر زرکوب شیرازی شیرازنامه چاپ بهمن کریمی تهران 1310 ش ص 45ـ46 ظهیرالدین ظهیری نیشابوری سلجوقنامه تهران 1332 ش فهرست .

/ کلود کاهن ( د. اسلام ) /




بچاقچی،

ایل بزرگترین ایل استان کرمان . مذهب آنان تشیع و زبانشان ترکی آمیخته با عناصر فراوان فارسی است ( رجوع کنید به وزیری کرمانی 1353 ش ص 157). «بیچاقچی » در ترکی به معنی سازنده و فروشندة کارد است ( رجوع کنید به ردهاوس ذیل «بیچاقچی »). ابن بطوطه نیز که از اخی احمد بچقچی در سیواس (ج 1 ص 328) و اخی بچقچی در ازاق (آزف ) (همان ج 1 ص 365) نام می برد «بچق » راچاقو و «بچقچی » را منسوب به چاقو دانسته است . ظاهرا نام این ایل از خانواده ای به نام بچاقچی که به ریاست ایل رسیده اخذ شده است زیرا که طایفه و تیره ای به این نام در ساختار اجتماعی ایل دیده نمی شود.

افراد این ایل در مشرق شهرستان سیرجان (در دامنه های کوههای چهارگنبد) در دهستان بلورد و در شهرستان بافت زندگی می کنند و تیره هایی از آن در استان هرمزگان قشلاق دارند. جمعیت کوچندة این ایل در 1366 ش به 415 خانوار (455 2 تن ) می رسید (مرکز آمار ایران ص 13). امروز اهالی ساکن دهستان بلورد عمدتا از بچاقچیها هستند. بچاقچیها از صدسال پیش تاکنون بتدریج آبادی نشین شده اند ولی دسته هایی از آن هنوز چادرنشین اند. مرکز خوانین این ایل در دورة قاجاریه روستای بلورد در 42 کیلومتری مشرق شهر سیرجان بود اما امروز که نظام قبیله ای ایل در معرض فروپاشی است خانها دیگر در رأس هرم قدرت قرار ندارند. با اینهمه هنوز برخی از طوایف استقلال خود را حفظ کرده اند. سابقا بچاقچیها به طوایف متعددی تقسیم می شدند از جمله «راینی »ها (جمعیت کوچنده : 657 خانوار 889 3 تن ) که امروز ایل مستقلی به شمار می آیند. در حال حاضر طوایف این ایل به تیره ها شاخه ها و چادرهایی تقسیم می شوند که هنوز ساختار قبیله ای خود را حفظ کرده اند. از جمله مهمترین این طوایف عباسلو انگلو قراسعدلو سارسعدلو (ساری سعدلو) را می توان نام برد (سازمان برنامه و بودجه ). بچاقچیها درگذشته به پرورش اسب اشتغال داشتند و در سوارکاری مشهور بودند به طوری که در دورة رضاخان واحدهای سواره نظام کرمان از افراد آن ایل تشکیل می شدند (علی رزم آرا ص 147ـ 148). شغل مردان بچاقچی دامپروری و باغداری و کارگری است و زنها به بافتن قالی جاجیم و گلیم اشتغال دارند. نوعی بز شیری رنگ با دست و پای بلند به وزن ـ متوسط ـ 30 کیلو در این ایل پرورش داده می شود که به بز نژاد رایین معروف است و کرک لطیف و مرغوبی دارد که به خارج صادر می شود. در قدیم از این کرک شال کرمانی (شال کاکی ) بافته می شد. چنین بزهایی اغلب در مناطق بافت و رابر پرورش داده می شوند.

از منشأ بوچاقچیها اطلاع چندانی در دست نیست . نام ایل بوچاقچی از دورة قاجار در کتابهای تاریخی آمده است . به نوشتة احمدعلی وزیری اسفندیارخان بچاقچی در 1315 ـ 1317 شهر سیرجان را متصرف شد ولی در آن شهر به قتل رسید (1364 ش ص 833 ـ 839). پس از او پسرش حسین خان در جریان جنگ بین المللی اول (1333) با انگلیسیها به نبرد پرداخت و سواران ایل بچاقچی به یاری وی با پلیس * جنوب ایران درگیر شدند (سفیری ص 108). در 1334/1916 حسین خان بچاقچی در قلعة بلورد به 25 تن از فراریان آلمانی که اسیر ژنرال سایکس بودند پناه داد (همان ص 125). در 1336/1918 بچاقچیها به سرپرستی مرادخان شکوه السلطان رئیس طایفة بچاقچی وارد شهر کرمان شدند (ایران . وزارت داخله ص 158 ـ 160).

در 1322 ش ارتش ایران با حسین خان بچاقچی که طغیان کرده بود وارد جنگ شد و مدت سه ماه با سواران بچاقچی به زدوخورد پرداخت (وزیری کرمانی 1364ش ص 55 پیغمبر دزدان ص 158).

منابع : ابن بطوطه سفرنامة ابن بطوطه ترجمة محمدعلی موحد تهران 1361 ش ایرج افشار سیستانی مقدمه ای بر شناخت ایلها چادرنشینان و طوایف عشایری ایران تهران 1368 ش ایران . وزارت داخله ایران و جنگ جهانی اول : اسناد وزارت داخله چاپ کاوة بیات تهران 1369 ش محمد حسن پیغمبر دزدان پیغمبر دزدان چاپ باستانی پاریزی تهران 1353 ش حسینعلی رزم آرا فرهنگ جغرافیائی ایران (آبادیها) ج 8: استان هشتم (کرمان و مکران ) تهران 1355 ش علی رزم آرا جغرافیای نظامی کرمان تهران 1323 ش سازمان برنامه و بودجه طرح مطالعات جامعة عشایر استان کرمان 1369 ش فلوریدا سفیری پلیس جنوب ایران ترجمة منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و منصوره جعفری فشارکی (رفیعی ) تهران 1364 ش مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ1311 ش مرکز آمار ایران سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1366 نتایج تفصیلی استان کرمان تهران 1369 ش محمد میرشکرائی «بلورد: پایگاه ایل بچاقچی » در ایران . وزارت فرهنگ و آموزش عالی . مرکز مردمشناسی مجموعه مقالات مردم شناسی دفتر دوم ایلات و عشایر تهران 1362 ش اسکارفن نیدرمایر زیرآفتاب سوزان ایران ترجمة کیکاووس جهانداری تهران 1363 ش احمدعلی وزیری کرمانی تاریخ کرمان چاپ باستانی پاریزی تهران 1364 ش همو جغرافیای کرمان چاپ باستانی پاریزی تهران 1353 ش

Sir James W. Redhouse، A Turkish and English lexicon، Istanbul 1978.

/ خسرو خسروی /





باصری


ایل از ایلات خمسة * فارس (جمعیت طبق سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده در 1366 : 868 7 تن ). در نواحی آباده اقلید مرودشت جهرم شیراز لار (در استان فارس ) در منطقة باریکی در جهت شمالی ـ جنوبی به طول 320 کیلومتر و عرض 40 تا 80 کیلومتر زیست می کنند. قشلاق آنان در منطقة لار و ییلاقشان در دامنة کوهستان بل (در مشرق اقلید) است . این ایل مشتمل است بر 14 تیره یا طایفه و 41 بنکو یا اولاد. هر بنکو شامل 4 تا 9 خانوار است که در سیاه چادر زندگی می کنند و از هر چند سیاه چادر یک اردو تشکیل می شود. سرپرست اردوها در قدیم از طرف خان تعیین می شد و در غیاب او ریش سفیدان بنکو مسئولیت اردو را بر عهده داشتند. ریاست ایل تا پیش از انقلاب با خان یا کلانتر (از تیرة کلمبه ای ) و منصب او موروثی بود (امان اللهی بهاروند ص 191). تیره های ایل باصری عبارت اند از: فرهادی ننه عرب آل قلی ظهرابی ایلخاص علی قنبری کرمی لبوموسی علی شاه قلی کلمبه ای حنایی عبدلی (عبدالهی ) میر جوچین . گاهی بنکوها از یک تیره به تیرة دیگر منتقل می شوند. در دورة قاجاریه تیره های مهم ایل باصری عبارت بودند از: چاربنیچه (یا: تربرچاربنیچة ) ترک زبان شکاری علی قنبری علی میرزایی ویسی . این تیره ها مشتمل بر 000 3 خانوار بود (فسایی ج 2 ص 1577 کیهان ج 2 ص 87). باصریها عمدتا شیعه و فارسی زبان اند. برخی تیره ها مانند شاه قلی و حنایی به زبان عربی و برخی دیگر مانند آل قلی به ترکی قشقایی سخن می گویند. شغل باصریهای آبادی نشین زراعت و کار عمدة چادرنشینان دامداری (پرورش گوسفند و بز و اسب ) است . صنایع دستی آنها جاجیم بافی و گلیم بافی است . بافت قالی و قالیچه بیشتر در تیره های آبادی نشین باصری در برخی ا ز دهکده های دهستان خنگشت رایج است . رنگ نارنجی قالیها مشخصة آنهاست (پرهام ج 1 ص 43 232). در گذشته قالیچه های مرغوبی می بافتند (ادواردز ص 322). چادرنشینان باصری از 15 اسفند از ییلاق به قشلاق حرکت می کنند و نوروز را که با آغاز کوچ بهاره کمابیش مطابقت دارد جشن می گیرند. 15 روز تا یک ماه در کوچراه اند. حرکت از قشلاق به ییلاق از نیمة دوم شهریور آغاز می شود و باصریها در مسیر خود به زیارت امامزاده ها می روند.

پس از انقلاب اسلامی ایران در 1357 باصریها مانند بسیاری از عشایر از دبستان عشایری و دیگر امکانات آموزشی و همچنین از مراکز خدمات بهداشتی و ایستگاههای سیار دامپزشکی و از فروشگاههای تعاونی عشایری بیشتر بهره مند شدند.

پیشینه . منابع دست اول موثقی دربارة ایل باصری پیش از دورة قاجاریه در دست نیست . ظاهرا بر طبق نوشتة فسایی از زمان صفویه حکومت و ضابطی ایل باصری ضمیمة حکومت ایل عرب بود و در 1279 ضابطی این ایل از دست خوانین باصری و عرب خارج شد (ج 2 ص 1576 1577). از دورة قاجاریه اطلاعات فراوانی دربارة باصریها در متون تاریخی دیده می شود. در 1291 قوام الملک امور ایل باصری را به حاجی نصرالله خان سرتیپ واگذار کرد. در 1292 باصریها از سنگینی مالیات به مرکز شکایت کردند. در 1301 اسماعیل خان یکی از خوانین ایل در نزدیکیهای ده بید به دست چند تن کشته شد. در 1308 باصریها همراه نیروهای دولتی در سرکوب شورش بهارلوها به رهبری حسین خان بهارلو شرکت داشتند. در 1312 سرپرستی ایلات اربعه متشکل از ایلات عرب و اینانلو * و فیلی * و باصری به نواب عین الملک داده شد ( وقایع اتفاقیه ص 9 28 217 382 481). تشکل ایلات اربعه مانند ایلات خمسه * نمودار نوعی اتحاد سیاسی است و نه متاثر از ساختار عشیره ای . در 1319 ضابط ایلات عرب و باصری امیر آقاخان بود (همان ص 663). ده سال بعد در 1329 هنگام وقوع حوادث جنوب (نورزاده بوشهری ص 3ـ5) آقاخان کلانتر باصری و دیگر خانهای فارس و بختیاری با مخابرة تلگراف به مجلس شورای ملی به تجاوزات دولت روسیه اعتراض کردند و آمادگی خود را برای فداکاری اعلام داشتند (شریف کاشانی ج 3 ص 696ـ697). در 1335 پس از تشکیل پلیس جنوب باصریها همراه دیگر عشایر فارس با آن درگیر شدند (سفیری ص 139ـ141). در 1336 باصریها و قشقاییها با قشون انگلیس در 41 کیلومتری مغرب ده بید در دهکدة کافتر به نبرد پرداختند (مابرلی ص 317ـ319). پس از کودتای 3 حوت 1299 باصریها مانند دیگر عشایر جنوب رفته رفته زیر نفوذ دولت و نظامیان قرار گرفتند. در 1309 ش بزور تخته قاپو (آبادی نشین ) شدند و در مناطق سردسیر تلفات سنگینی به آنان وارد آمد. پس از شهریور 1320 تحرک آنان دوباره آغاز شد. در 1323 ش مصطفی علی قوام برادرزادة قوام به سرپرستی ایل خمسه منصوب شد (بک ص 158). در 1325 ش شورشیان قشقایی محمد ضرغامی رئیس ایل را به دلیل خودداری از همراهی با نهضت جنوب دستگیر کردند و برادر دیگر او خواه ناخواه حاضر به همراهی شد و تفنگچیان باصری بر ضد ارتش وارد عمل شدند (نورزاده بوشهری ص 7 8 23). در 1327 ش دهات ایلات خمسه از جمله ایل باصری زیر نظر قوای انتظامی قرار گرفت . سرپرست ایل از طرف دولت منصوب شد و او در مقابل فرمانده لشکر فارس مسئول بود. بعدا یکی از افسران ارتش به جای او نشست . سرانجام یکی از خانها عهده دار این مقام شد و مقدار محدودی اسلحه و مهمات در اختیار وی گذاشتند تا بتواند نظم را در منطقه برقرار کند (لمتون ص 503). پس از سقوط دولت دکتر مصدق در 1332 محمدخان ضرغامی رئیس ایل باصری چند بار به زندان افتاد و آزاد شد و به همکاری با نظامیان تن درداد. پس از اصلاحات ارضی 1341 تیره های مختلف باصری رفته رفته آبادی نشین شدند چنانکه امروز ساکنان آبادیهای دهستان خنگشت از باصریها هستند. پس از انقلاب اسلامی ایران محمدخان ضرغامی در درگیری با قوای انتظامی کشته شد. پس از 1365 شورای عشایر استان و شورای عشایر شهرستان در همة سازمانهای ایل سهم اساسی پیدا کرد و در رأس هرم قدرت قرار گرفت (سازمان امور عشایر ایران ص 48ـ50). در سطوح پایینتر ادارة بنکوها همچنان با ریش سفیدان است که در جامعة عشایری موجه و محترم اند.

منابع : آرتور سسیل ادواردز قالی ایران ترجمة مهین دخت صبا تهران ] بی تا. [ سکندر امان اللهی بهاروند کوچ نشینی در ایران تهران 1367 ش ایران . وزارت دفاع . اداره جغرافیایی ارتش فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ج 93: اقلید تهران 1361 ش سیروس پرهام دستبافتهای عشایری و روستایی فارس تهران 1364 ش حسینعلی رزم آرا فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها) ج 7 استان هفتم (فارس ) تهران 1355 ش سازمان امور عشایر ایران عشایر و دولت جمهوری اسلامی ایران تهران ] بی تا. [ فلوریدا سفیری پلیس جنوب ایران : اس . پی . آر. ترجمة منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و منصوره جعفری فشارکی (رفیعی ) تهران 1364 ش محمدمهدی شریف کاشانی واقعات اتفاقیه در روزگار چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و سیروس سعدوندیان تهران 1362 ش حسن بن حسن فسائی فارسنامة ناصری چاپ منصور رستگار فسائی تهران 1367 ش مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ1311 ش ان کاترین سواین فورد لمتون مالک و زارع در ایران ترجمة منوچهر امیری تهران 1362 ش جیمز فردریک مابرلی عملیات در ایران ترجمة کاوه بیات تهران 1369 ش مرکز آمار ایران سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده : 1366 نتایج تفصیلی ایل خمسه تهران 1368 ش اسمعیل نورزاده بوشهری اسرار نهضت جنوب : سیاسی و تاریخی تهران 1327 ش وقایع اتفاقیه چاپ علی اکبر سعیدی سیرجانی تهران 1362 ش

Lois Beck، The Qashqa ف i of Iran ، New Haven 1986.

/ خسرو خسروی /


Wednesday, October 25, 2006




بررسي زبان و لهجه‌‏هاي تركي جنوب ايران در انجمن ايران‌‏شناسي فرانسه در ايران

تهران- خبرگزاري كار ايران

زبان و لهجه‌‏هاي تركي جنوب ايران در انجمن ايران‌‏شناسي فرانسه در ايران بررسي مي‌‏شود .
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا، انجمن ايران شناسي فرانسه در ايران، ساعت 17 روز شنبه اول مهرماه نشستي با عنوان بررسي زبان و لهجه‌‏هاي تركي جنوب ايران برگزار مي‌‏كند .
"ژيل اوتيه" , استاديار موسسه ملي زبان و تمدن شرق از پاريس، سخنران اين نشست است .

همچنين در اين انجمن , روز چهارشنبه 5 مهرماه نشستي با عنوان "تاريخ كتاب هاي سربي در دور قاجار" با سخنراني پروفسور "اولريش مارزلف" از آكادمي علوم گوتينگن برگزار مي شود .
لازم به ذكر است , علاقمندان مي توانند براي شركت در اين نشست ها در روزهاي ياد شده به انجمن ايران شناسي فرانسه در ايران واقع در خيابان فلسطين جنوبي , خيابان شهيد نظري , كوي اديب , پلاك 52 مراجعه كنند .

پايان پيام
کد خبر: 349137


Friday, October 20, 2006




تيره هاي ايل تركي لركي

علت‌ وجود بعضي‌ تيره‌ها در طوايف‌ مختلف‌

1- شجاعت‌
2- تبعيد سياسي‌ و يا اجباري‌
3- عدم‌ بضاعت‌ مالي‌
4- عدم‌ رضايت‌ از كلانتران‌ و خوانين‌
5- تقسيم‌ شدن‌ در اوايل‌ و رود
6- مسائل‌ حقوقي‌ و جزائي‌ (پناه‌ بردن‌ به‌ طوايف‌ ديگر)

22 تيره‌ انشعابي‌ طايفه‌ لركي‌

طايفه‌ بزرگ‌ و با ريشه‌ لركي‌ مشتمل‌ بر 22 تيره‌

1- تيره‌ آقاياري‌ (كه‌ از برزگ‌ آن‌) ملاءمحمد بوده‌ است‌
2- تيره‌ الله‌ كرم‌ و يادگار (كه‌ از بزرگان‌ آن‌) همچون‌ حاج‌ گرگعلي‌ و خيبرك‌ قربان‌علي‌ اژدري‌ فرزند آقا سياد اشتري‌ داشته‌اند.
3- تيره‌ اولاد غني‌ (كه‌ بزرگان‌ آن‌) قهرمان‌، بابا خان‌ و آقا حسين‌ بودند
4- تيره‌ بوربور (كه‌ سركردگاني‌) بنام‌ الله‌ داد و صفر داشته‌ است‌ -
5- تيره‌ پرادميه‌ (كه‌ بزرگتر اين‌ تيره‌ نصرالله‌ فرزند ميرزاعلي‌ نام‌ داشته‌اند
6- تيره‌ جليلي‌ (كه‌ بزرگان‌ آن‌ سبز علي‌ فرزند نوروز علي‌، غريب‌ خان‌ عباسي‌ لركي‌ فرزند محمد علي‌ بودند
7- تيره‌ ديگولي‌ كه‌ از بزرگان‌ آن‌ سبز علي‌ محمدرضايي‌ لركي‌ فرزند ميرزا محمد بوده‌ است‌.
8- تيره‌ جفدويي‌ «بغدواي‌» كه‌ ابراهيم‌ فرزند علي‌ خان‌ برقعلي‌ فرزند جعفر در زمره‌ بزرگان‌ آن‌ قرار داشته‌اند.
9- تيره‌ جهانگيري‌ كه‌ مي‌توان‌ از يد الله‌، عبدالله‌ جهانگيري‌ و حاج‌ عوض‌ به‌ عنوان‌ بزرگان‌ آن‌ نام‌ برد
10- تيره‌ حاج‌ آقايي‌ كه‌ وي‌ محمد فرزند حاج‌ خسرو شمعلي‌ فرزند عيلخان‌ را مي‌توان‌ در راس‌ بزرگان‌ آن‌ به‌ حساب‌ آورد
11- تيره‌ حاج‌ بيبيدي‌ يا حاج‌ بهبودي‌ كه‌ افرادي‌ مثل‌ ابراهيم‌ فرزند برجعلي‌، نوروز فرزند حاج‌ عباسي‌ به‌ عنوان‌ بزرگتر داشته‌ است‌
12- تيره‌ حسن‌ نوروزي‌ كه‌ افرادي‌ مانند عروج‌ علي‌ فرزند محمد حسين‌ و نجات‌ فرزند خانقلي‌ درصد آن‌ جلب‌ نظر مي‌كنند
13- تيره‌ حاج‌ ويسي‌ «حاجعلي‌ ويس‌» كه‌ بزرگ‌ آن‌ حاج‌ علي‌ ويس‌ بوده‌ است‌.
14- تيره‌ حاج‌ خير الهي‌ يا خير اللهي‌ كه‌ جان‌ محمد فرزند آقا محمد سليمان‌ فرزند ميرزا و مصطفي‌ ياري‌ پور فرزند پرويز به‌ عنوان‌ افراد ارشد در اين‌ تيره‌ مطرح‌ هستند.
15- تيره‌ رحيمي‌ كه‌ بزرگترهائي‌ مانند مشهدي‌ حيدر و يدالله‌ فرزند حسنعلي‌ مي‌باشند
16- تيره‌ صوتي‌ كه‌ بزرگان‌ آن‌ آقاسيا فرزند اياز و موسي‌ فرزند حسنعلي‌ مي‌باشند
17 - تيره‌ طاهري‌ «حراجي‌» كه‌ بزرگان‌ آن‌ كرم‌ فرزند حاجي‌ خدا مراد و يد الله‌ فرزند حسين‌ بودند
18- تيره‌ عبدللي‌ يا عبدالعلي‌ كه‌ از بزرگان‌ آن‌ حسنعلي‌ فرزند محمد و دوست‌ علي‌ مالكي‌ فرزند جواد و مشهدي‌ علي‌ اكبري‌ بودند
19 - تيره‌ علي‌ كرمي‌ كه‌ بزرگترين‌ آن‌ قنبر فرزند محمد غريب‌ فرزند علي‌ جان‌ بودند
20 - تيره‌ قليچي‌ كه‌ بزرگوران‌ زبده‌اي‌ همچون‌ غلامعلي‌، فاطمي‌، اما غيث‌ فرزند ميرزا دوستعلي‌ فرزند شمشير، ناصر فرزند ابول‌، پروين‌ صفايي‌ فرزند داراب‌ مشهدي‌ مصطفي‌ ترك‌ شيرار فرزند جعفر بر تارك‌ اين‌ تيره‌ درخشيده‌اند
21 - تيره‌ كلبي‌ «ابوالحسني‌» كه‌ بزرگاني‌ مثل‌ ميرزا فرزند نجف‌ محمد حسين‌ فرزند فريدون‌، مهندس‌ محمد ابوالحسني‌ فرزند خدا نظر كه‌ از مديران‌ شركت‌ ملي‌ نفت‌ لقب‌ اهوازي‌ مي‌باشند .
22- تيره‌ نظر آقايي‌ كه‌ بزرگان‌ اين‌ تيره‌ عبارتند از نورالله‌ فرزند شاهرضا امير فرزند حسين‌

با تشكر از آقاي‌ نياز علي‌ عبداللهي‌ چهارده‌ چريك‌ كه‌ تدوين‌ اين‌ شجره‌ نامه‌ را با تمام‌ كوشش‌ و تلاش‌ به‌ خوبي‌ به‌ مردم‌ غيور قشقائي‌ ارائه‌ دادند.


Tuesday, July 11, 2006




اولین نشست دانشجویان قشقایی دانشگاه هرمزگان

اولین نشست دانشجویان قشقایی دانشگاه هرمزگان در روز پنجشنبه ۴/۱۲/۸۴ در پردیس دانشگاه هرمزگان با حضور پرشور دانشجوبان قشقایی برگزار گردید.

این جلسه با تلاوت قرآن توسط آقای جعفر خلیلی آغاز شد و سپس آقای امین خسروی از تاریخچه قشقایی و از دلاوریهای این ایل گفت.

سپس از اهداف برگزاری این نشست ها که قرار شد تداوم داشته باشد و از برنامه هایی که قرار است انجام دهند سخن به میان آورد.

در ادامه جلسه دانشجویان به معرفی خود پرداختند و نظرات و پیشنهادات خود را ارائه دادند.

در این جلسه با توافق اعضا آقای امین خسروی به عنوان دبیر و هماهنگ کننده جلسات معرفی گردید.

آقای رشید پناهی به عنوان روابط عمومی آقایان و خانم منظر الماسیان روابط عمومی خانم ها انتخاب گردیدند.

مقرر شد یک تیم سه نفره آقایان شریف داوودی ،رامین یزدان پناه و جعفر خلیلی برای تهیه اساسنامه اقدام کنند.

همچنین در این جلسه برای تهیه یک نشریه به نام اِلسون(Elsavan) به سردبیری آقای بهنام رضائی به صورت گاهنامه توافق گردید.

اعضای شرکت کننده در این جلسه به شرح زیر می باشد:



نام ونام خانوادگی- طایفه- محل سکونت- رشته تحصیلی

رشید پناهی- عمله،قتلو -شیراز- مکانیک
عباس پیراسته -عمله،بهمن بیگلو -فیروزآباد- کشاورزی
جلال نجفی -عمله، شبانکاره- فیروزآباد- صنایع
رضا الماسیان -عمله،قره قانی -شیراز- برق
بهنام رضایی -دره شوری،جانبازلو -شهرضا -مدیریت بازرگانی
جعفر خلیلی -شش بلوکی،علمدارلو -فراشبند -مدیریت بازرگانی
رامین یزدانپناه -شش بلوکی،علمدارلو -فراشبند -مکانیک
مهدی میرزایی -عمله،موصلو -شیراز -مکانیک
شریف داوودی -فارسیمدان -یاسوج -کشاورزی
علی بیاتی نیا -عمله.سکز- لار -مدیریت صنعتی
یاسر افشاری پور -دره شوری -نور آباد -عمران
نیما رحیم زاده -دره شوری،قجابیگلو -گچساران- مکانیک
امین خسروی -عمله،کهواده -فیروزآباد -ریاضی
مجتبی ریحان نژاد -دره شوری -گچساران -صنایع
حمیده احمدی -مرودشت -مشاوره
طاهره فارسی- فارسیمدان -مرودشت -زمین شناسی
بهناز قهرمانی -عمله،نمدی -فیروزآباد -مدیریت صنعتی
سولماز عباسی -کشکولی -فیروزآباد -ادبیات فارسی
زینب عشقی -عمله، نمدی -فیروزآباد -مدیریت گمرک
سکینه اسدی زاده -دره شوری -نورآباد -مدیریت صنعتی
فاطمه محمدی -گله زن -کوار -عمران
منظر الماسی نیا -عمله، قره قانی -شیراز -کشاورزی
منصور بلاغی اینانلو -اینانلو -فسا -مدیریت صنعتی
فیض الله رستمی -صفی خانلو -فراشبند -برق
محمود کنعانی خواه -شش بلوکی -آباده -کشاورزی

در ضمن جلسه آتی این انجمن در تاریخ ۱۱/۱۲/۸۴ برگزار خواهید گردید. از علاقه مندان دعوت به عمل می آید.


Home [Powered by Blogger]