Arabistan (Al ahwaz)-Türk

Saturday, May 07, 2005




توجه: اين نوشته با موضع قوميتگرائي افراطي فارسي و ترك ستيزانه نوشته شده و در آن سعى به انكار و سرپوش گذاشتن بر هويت تركي طائفه لركي گرديده استּ با اينهمه همانطور كه در اين جمله مقاله نيز آشكار ميشود٬ لركي طائفه اي ترك و با هويت ملي ترك ميباشد: اشعار شادي بخش ترانه ها و سوگواري آنها و صحبت محرمانه و خصوصيانش بزبان تركي است


آداب عروسي در ميان تركان لركي ساكن در خوزستان

فاطمي، موسي. “لركيها، آداب عروسي از خواستگاري تا پاگشا“. دوره 13، ش 148 (بهمن 53): 52-60، تصوير.
خلاصه: معرفي ايل “لركي“، مسكن اوليه لركيها، زبان، دين، نحوه معيشت، جمعيت، مسكن فعلي آنها ـ شرحي برآداب عروسي و مراسم آنها.
لِركيها
آداب عروسي لِركي ها، از خواستگاري تا پاگُشا
موسي فاطمي

اشاره :
· مسكن اوليه لِركي ها – محلي بنام لِرك بوده و سپس ييلاق و قشلاق ميكردند. ييلاق آنها سبزه كوه و قشلاقشان ابوالفارس بوده است.
· زبان لركي ها – فارسي و تركي قشقائي است.
· دين لركي ها – اسلام و مذهبشان شيعي اثني عشري ميباشد.
· شغل لركي ها – ابتدا دامداري بوده كه با گذشت زمان به كشاورزي و كشت و زرع نيز پرداخته اند. شهريور 1320 از سرزمينهاي خود پراكنده شدند به ادارات روي آوردند و هريك بكاري مشغول شدند و تعدادي هم مجدداً دامداري و كشاورزي را پيشه خود كرده اند.
· جمعيت لركي ها – لركيها در شهرها و دهات ايران پراكنده شده وتعدادي هم بخارج از كشور عزيمت كرده اند. اما درحال حاضر تراكم جمعيت آنها بيشتر پيرامون شهرهاي اهواز، آبادان، رامهرمز، مسجد سليمان، آغاجاري و هفتگل و حوالي شهرهاي نامبرده ميباشد.
· زندگي لركي ها – در بين لركي ها طبقات مختلفي از گروه تحصيلكرده ها مانند دكتر، مهندس، ليسانسيه و ديپلمه تا كارگر كشاورز و دامدار وجود دارد كه عده اي از آنها زندگي شهري دارند و جمعي ديگر در دهات مشغول بكار ميباشند كه از خانه هاي روستائي و كپر استفاده مي كنند و عده اي هم دامدار هستند كه در سياه چادر زندگي مي نمايند.
* * *

در بين ايلات ايران، ايلي بنام لركي* وجود داشته كه گذشت زمان آنرا به پراكندگي كشانده است. تاكنون در هيچ كتابي به تفصيل در خصوص لركيها ياد نشده است. فقط حدود 15 سال پيش آقاي جهانگير قائم مقامي در مجله يادگار مطلبي تحت عنوان عشاير خوزستان نوشته و يادآور شده: جاي تعجب است كه مؤلف فارسنامه ناصري كليه ايلات و عشاير فارس و كوه كيلويه را در كتاب خود به تفصيل ذكر نموده از لركي ها حتي نامي نبرده است. «لُرد كُرزن» در سال 1305 قمري به بختياري رفته و فارس را نيز در همان سال ديده است از زبان يكي از سران قشقائي مينويسد پنج هزار خانواري كه از فارس به بختياري ها پيوسته اند همين لركي ها هستند، اما بعضي ها ميگويند كه بختياري هستند و چند طايفه از آنها قهر كرده و به شيراز رفته و چند سالي در شيراز بوده و آنگاه برگشته اند.

مسكن اوليه لركي ها بنا به آنچه سينه به سينه نقل شده سرزمين واقع در قبله چهار محال بختياري در بين دو رودخانه به اسامي «ارمند» و «دوپهلوان» است. اين سرزمين در دامنه كوهي بنام «لرك» قرار گرفته است. معني لرك (با لام مكسور) همانطور كه اشاره شد درخشيدن است. كوه لرك داراي سنگ هائي است كه در برابر نور خورشيد نور منعكس مي كند، يعني ميدرخشد و بزبان لركي ها هر چيزي كه بدرخشد ميگويند لرك، لرك ايكُنه (يعني درخشش مي كند) و يا : ايلركه (ميدرخشد) . و مردمي كه در اين سرزمين زندگي مي كردند بهمين نام (لركي ها) ناميده ميشدند كه به مرور زمان به خاطر تلفظ عاميانه «لركيا» گفته شده است.

لركي ها به دو زبان سخن ميگويند: تركي و فارسي شكسته. در زبان فارسي شكسته آنها لغاتي نظير صرافت (دقت) انگشت (زغال افروخته) دشخوار (دشوار) مرفا (فال بد) تردد (رفت و آمد) مشتلق چي (كسيكه روال مال دزديده شده را نشان مي دهد). هريسه (حليم) سرسام (ناراحتي از شلوغي) ، مَرغ (چمن) كام (مراد) انگار (مثل اينكه) … و غيره در زبان محلي آنان زياد ديده مي شود.

اشعار شادي بخش ترانه ها و سوگواري آنها و صحبت محرمانه و خصوصيانش بزبان تركي است اين ايل مدتي ييلاق قشلاق ميكردند. ييلاقشان سبزكوه (دنباله كوههاي بختياري) و قشلاقشان سرزميني بنام ابوالفارس نزديك بهبهان در خوزستان بوده كه اخيراً شركت نفت در ابوالفارس چاه نفت زده و آنرا پاريس لقب داده اند.

لركي بشهادت طوايف همجوار، ايلي غيور و قدرتمند بوده اند. اطاعت از فرمانهاي رئيس مملكت و رئيس ايل را ميتوان از خصوصيات ويژه آنها نام برد . زمانيكه اعليحضرت رضاشاه كبير امر به «تخت قاپو» واسكان دادن ايلات فرمودند. لركي ها در سرزمين موروثي خود ابوالفارس تمركز يافته و شروع به ساختن ابنيه و عمارت نمودند. كشت و زرع را نيز بر شغل دامپروري خود افزودند. در اين هنگام از طرف دولت امر به جمع آوري اسلحه شد. لركي ها هم در هر خانه فقيرشان حداقل يك قبضه اسلحه نظير تفنگ و يا (پيشتو) بود همه را تحويل دادند.

طولي نكشيد كه هرج ومرج شهريور 1320 پيش آمد. ايل هاي بهمني و علاديني هنوز مسلح بودند و اسلحه خود را به دولت تحويل نداده بودند، به مال و منال لركي ها چشم دوخته بودند، از هرج ومرج استفاد نموده، يكشب اين دو ايل متفقاً به سرزمين لركي ها حمله ور شدند و تمام سرزمين آنان را اشغال كردند و آنان را از سرزمين خودشان بيرون كردند و از آنموقع لركي ها در شهر و دهات ايران پراكنده شده و برخي از آنها كم كم در ادارات دولتي و بخش خصوصي و شركت نفت مشغول شده و برخي ديگر به كشاورزي و دامپروري پرداختند. جمعيت آنانرا در سال 1320 بين پنج تا هفت هزار خانوار تخمين زده اند. تراكم جمعيت آن در شهرهاي اهواز، آبادان، رامهرمز، مسجد سليمان، آغاجاري و هفتگل و حوالي شهرهاي نامبرده ميباشد و از آنموقع تاكنون براي بدست آوردن سرزمينهاي از دست رفته خود، مبارزه قلمي را شروع كرده اند. لركي ها داراي تشكيلات ايلي و آداب و رسوم ، فرهنگ و فرم لباس مخصوص خود بوده و مردماني مهمان نواز با ايمان و متواضع ميباشند. در شجاعت و سواركاري و تيراندازي زبانزد همسايگان خود بشمار ميروند. خوانين بختياري بدوستي آنان علاقه خاصي نشان داده و با ايشان مواصلت و خويشي نموده اند. در بين لركي ها حكيمان قابل ولايقي وجود داشته كه حتي مرض استسقاء را كه امروزه تقريباً غير قابل علاج تشخيص داده شده است معالجه كرده اند و يرقان را نيز براحتي مداوا كرده اند در اين مقاله شما را با شيوه عروسي آنان آشنا مي كنيم:

عكس: طرح لباس زنانه
عروسي در ايل لركي ها:
در بين لركي ها شرط ازدواج و عروسي پسر با دختر رضايت والدين آنهاست. رسم بر اين است كه پسر باحترام والدين خود هيچوقت روي حرف آنها حرفي نميزند و دخترها در امر ازدواج حق هيچگونه اظهار نظري ندارند. اظهار نظر دختر حمل بر پرروئي او و اهانت به والدين است. از ديگر روشهاي ازدواج «همبهري» (Hambahr) است. وقتي پدر دختري، پسر ندارد. به پسر خواستگار پيشنهاد ميكند «همبهر» شود يعني داماد سرخانه شود اما اصولاً كمتر پسري حاضر ميشود كه اين پيشنهاد را قبول كند چون قبول اين پيشنهاد را كسر شأن خود ميداند.

بطور كلي مسأله ازدواج در بين لركي ها مسأله خيلي مهمي است و زن ارزش زيادي دارد و گاهي دو طايفه با زن دادن و زن گرفتن چنان متحد ميشوند كه مثل اعضاء يك خانواده بحساب ميآيند و حتي وقتي بين دو طايفه «خون وكالات»1 ميشود براي خاتمه دادن به كشت وكشتار طايفه مقتول با دختري از خويشاوندان قاتل ازدواج مي كند و همچنين پسري از طايفه قاتل با دختري از طايفه مقتول ازدواج مي كند و بدين ترتيب بينشان صلح و صفا مي شود.

از ديگر موارد ازدواج پسر و دختر اينستكه دو خانوار مثلاً دو برادر كه يكي پسر كوچكي دارد ديگري نوزاد دختر، معمولاً مادر پسر ميگويد: اين دختر مال پسر منست. يا ممكنست مادر دختر بگويد: اين دختر اگر مرد مال زمين است و اگر ماند مال شماست. كه اين موضوع را اصطلاحاً «ناف برون» ميگويند. البته اينگونه خواسته هاي پدر و مادرها ممكنست عملي نشود و خانواده ها تغيير عقيده بدهند. اما شرح كلي: وقتي پدر پسر دختري را براي پسرش درنظر ميگيرد براي شناسائي بيشتر او شروع بفعاليت مينمايد. ابتدا چند زن از زنان خبره محل كه دربين آنها از منسوبين خانواده پسر نيز هست بعنوان مهماني يا سركشي و ديد وبازديد به منزل پدر دختر ميروند و دختر را از نظر قيافه و اندام، زيبائي و قشنگي2 (برانداز مي كنند) و ضمن صحبت با او كمك در كارهايش فهم و عقل و كمال او را مي سنجند و در همه حال طرز حركات و رفتار، آداب و معاشرت، پخت وپز شيردوشيدن و خياطي او را زير نظر ميگيرند و من غيرمستقيم اطلاعاتي از كارهاي هنري او نظير تمدار بافي3 ضمن صحبتهاي دسته جمعي كسب مي كنند در اين گفتگوها مواردي پيش ميآورند تا ازهنر بافندگي دختر بيشتر صحبت شود و در مورد زن ضرب المثلي دارند كه ميگويند زن وايد حُونه نه با، مرد ري ايسبيد بكنه (زن بايد كدبانو باشد و مرد را روسفيد بكند).

از ديگر مسائل مهم كه مورد توجه قرار مي گيرد اصالت ونجابت دختر و خانواده او ميباشد و به سرشناسي خانواده و خويشاوندان خانواده دختر نيز اهميت ميدهند و ازدواج را يك همبستگي كلي ميدانند و گاهي پسري از يك طايفه با دختري از طايفه ديگر ازدواج ميكنند افراد اين دو طايفه مثل اعضاء يك خانوار به خوب و بد و «تنگ و خوش»4 همديگر ميرسند.

پس از اين ديد و بازديد و بجا آوردن مراسم خداحافظي از خانه والدين دختر ميروند ، طي راه در مورد دختر بحث و گفتگو ميكنند و در منزل پدر پسر به بحث و مشاوره مي پردازند و دفعات ديگر بعنوان بازديد با سوغاتي بمنزل والدين دختر مي روند و گاه ممكنست چند روز آنجا بمانند. وقتي دختر را پسند كردند مراسم كدخدائي (خواستگاري) پيش ميآيد: روز معيني پدر داماد باتفاق عده اي از ريش سفيدان محل با لباس هاي رسمي كه عبارت از شال و قبا و تفنگ است سوار براسب با هدايائي نظير چندين كله قند، چند پاكت چاي و مقداري توتون و تنباكو و چند رأس گوسفند، به خانه عروس مي روند. بنزديكي آبادي كه رسيدند، رسم است كه مهماندار با عده اي از اهالي آبادي به استقبال مهمانان مي روند، مهمانان از اسب پياده مي شوند و با يكديگر روبوسي و احوال پرسي ميكنند. البته احوال پرسي آنان خيلي دنباله دار و تكراري است و فاصله پياده شدن از اسب تا چادر را درحال احوال پرسي و جويا شدن از حال ديگران طي مي كنند. دم چادر، پسران وخويشاوندان عروس يا نوكران اسبهاي ميهمانان را ميگيرند و ترتيب علوفه آنان را ميدهند و مهمانان در چادري كه قبلاً تهيه شده استراحت مي كنند. و سرگرم صحبت هاي شيرين و داستان ها و مثل هاي اجتماعي و هنرنمائي هاي خود ميشوند وخاطرات و تجربيات خود را بازگو مي كنند و از آب و هوا سخن بميان مي آورند و چاي مي نوشند ، قليان ميكشند، خواننده اي آواز ميخواند و نوازنده اي كه در «ني زدن» مهارت دارد او را همراهي ميكند مهماندار در مجلس با مهمان خود مي نشيند ولي ديگر بستگان و همسايگان او در تهيه ناهار و شام با خانواده عروس همكاري مي كنند. براي اين كار به تناسب جمعيت و مهمانان يك تا چند گوسفند سر مي برند، زنان و دختران آبادي كمك ميكنند تا ناهار آماده شود. در مجمعه هاي بزرگ كه باصطلاح آنها را «مجمعه لاركش» (سيني بزرگ) مي گويند پلو ميكشند و گوشت كه بشكل تقريباً خورش تهيه شده روي پلو ميريزند و اين پلو خورش را اصطلاحاً «آش وگوشت» ميگويند.

عكس: هنگام شير دوشيدن
لازم به يادآوري است كه قبل از غذا خوردن جواني مأمور ميشود آفتاله و لگن بياورد تا ميهمانان دست خود را بشويند. اين شستن دست يكنوع تشريفات و احترام به ميهمانان است و آن باينطريق است كه جوان كم سن و سالي درحاليكه در دست راستش آفتابه و در دست چپش لگن ميباشد، جلو اشخاصيكه در مجلس محترم و سرشناس تر از ديگران هستند ميرود و او بديگري تعارف مي كند تا خلاصه يكي از آنها بدين شكل دستش را ميشويد، كه نخست دست راست را روي لگن ميگيرد جوانك با آفتابه بطور ملايم آب روي دست او ميريزد بطوريكه آب شستشو وارد لگن زير دست ميشود وقتي آب روي دستش ميريزد باندازه اي است كه انگشتان او تر شود كسيكه دستش شسته ميشود خطاب به جوانك ميگويد: شسيه گنا بوي بردي سقاب (Shoseye Gonaboy Birday-soghab) (شسته گناه باشي برده ثواب)

بعد از اينكه يكنفر دست شست جوانك بترتيب از سمت راست، دست افراد را بهمين نحو ميشويد تا نفر آخر، و براي خشك كردن دست، هركس از دستمال جيبي خود استفاده مي كند. البته همانطور كه گفته شد اين صرفاً تشريفات است و احترام نسبت به ميهمانان است. چون اغلب ميهمانان خود از چادر بيرون ميروند و دست و صورتشان را بطور كامل ميشويند بعد از شستن دست در وسط مجلس سفره پهن ميكنند.

چيدن سفره
سفره در نزد لركي ها احترام خاصي دارد و پا گذاشتن روي سفره را گناه بزرگي ميشمارند بهمين لحاظ براي چيدن سفره پا روي آن نميگذارند درصورتيكه مشاهده شده در بعضي مناطق طوايف ديگر براي چيدن سفره روي سفره راه مي روند. سفره غذاي لركي ها شامل مجمعه هاي پر از پلو و گوشت است كه در كنار آن نان فطير مي گذارند. روي سفره آب و دوغ ماست ميآورند . روي دوغ پونه خشك نرم كرده ميريزند.

براي شروع بخوردن غذا رسم بر اين است كه بهم تعارف ميكنند تا بزرگتر از همه (ريش سفيد) شروع بخوردن غذا ميكنند آنگاه ديگران هم با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم بخورند غذا ميپردازند، سر غذا كمتر حرف ميزنند سعي ميكنند لقمه بزرگ نگيرند و دهان آنها صدا نكند و بخوردن ديگران نگاه نكنند، اگر زودتر سير شدند از غذا خوردن دست نكشند و آنرا مزه مزه ميكنند تا ديگران هم سير شوند وقتي كه دست از غذا كشيدند ميگويند: الهي شكر، ما كم كرديم تو زياد كن. بعد از صرف نهار باز بصحبت و صرف چاي و كشيدن قليان مشغول ميشوند ساعتي ميگذرد تا اينكه كسيكه حرفش بيشتر در مجلس خريدار دارد سر صحبت را باز ميكند و منظور بدين ترتيب بيان ميكند: ما براي كار خيري آمده ايم، دختر يايد شوهر كند و پسر هم بايد زن بگيرد قوم وخويش هستيم، ميخواهيم قوم و خويش تر بشويم. پسر ما را مثل پسر خودتان فرض كنيد چهارتا پسر داري اينهم يكي، اين پسر هم كه وصله خودت است خوب او را مي شناسي واقعاً پسر خوبيه و ما خواهش مي كنيم او را بنوكري خودت قبول كني و خلاصه بدين طريق با يكديگر صحبت مي كنند. پدر اگر تمايلي داشته باشد يا حتي صد در صد راضي باشد در وهله اول جواب قطعي نمي دهد. ميگويد نه از ما خانواده پسر زيادتر هستيم نه آنها از ما اين بسته به نصيب وقسمت، بايستي با برادرهايم هم مشورت كنم.

اگر موافق نباشد، بدين ترتيب جواب قطعي ميدهد: اير انار دارُم بيمار دارُم (اگر انار دارم بيمار هم دارم) يعني، درست است كه دختر دارم اما اين دختر حق پسر ديگر است كه از شما مقدم است. يا جواب دندان شكن تري ميدهد، تُف كُن برد بنه ريش (تف كن سنگ بگذار روي آن) يعني حرفش را هم نزن كه راه ندارد. يا بخواهد فخر كند وخودش را برتر وانمود كند ميگويد: «پشم مي وُيك با نيخُوره» (پشم با موي بز با همديگر قابل نخريسي نيست) يعني ما مردمان اصيلي هستيم و شما نااصل. اگر پدر دختر راضي شد در وقت ديگر مجلس كاغذ گيراني (نامزدي) را تشكيل ميدهند.

كاغذ گيراني (نامزدي)
اين مجلس از ريش سفيدان، معتمدين محل و ميرزا (نويسنده) در خانه پدر عروس تشكيل ميشود مردان در مجلسي با يكديگر مينشينند و زنان در اطاق ديگري بالاي سر عروس مشغول شادي و بزن و بكوب مي شوند و گاهي زني نيز ترانه هاي عروسي ميخواند و ديگران با كف زدن و پايكوبي خواننده را همراهي ميكنند و درخلال اين مدت بدست و پاي عروس حنا ميبندند، عده اي از زنان هم سرگرم پخت و پز و تهيه ناهار يا شام ميشوند.

مردان هم، مجلس گرمي دارند يكنفر آواز مي خواند ديگري ني ميزند تا اينكه بزرگتر محل به ميرزا ميگويد «يواش يواش شروع كنيم» ميرزا قلم و دوات وكاغذ را حاضر مي كند و با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم شروع ميكند سپس شرحي مينويسد كه در تاريخ …. در حضور …. اسم دختر … فرزند … با اسم پسر …. فرزند …. بهمسري داده شد. پشت قباله (مهريه) … شيربها ….. جهازي (جهيزيه) … شيربها شامل چندين رأس گوسفند ، گاو، اسب و گاهي هم مبلغي پول ميباشد. پشت قباله (مهريه) تا 40 سال پيش مبلغي در حدود 10 يا 20 ريال تا 10 تومان بوده است. «جهازي» (جهيزيه) شامل وسائل خانه داري، گليم، جاجيم، قالي، خرسك، خور، خورجين، شله، لباس، طناب، بندرنگ (بند رنگ شده) بالش مي باشد. كاغذ نامزدي كه نوشته شد حاضران در جلسه مطلب آن را گواهي و امضاء ميكنند و با مهر برنجي كه دارند آنرا مهر ميكنند، بعد با هم كف ميزنند و ميگويند : «مارك، مارك» به كسر – ر – (يعني مبارك ، مبارك) اين كف زدن را اصطلاحاً «كف ماركي» (كف مباركي) ميگويند.

از اين ببعد دختر نامزد پسر ميشود. اما مواردي كه دربارة شيربها بايد يادآور شد : پدر هنگام تعيين مقدار شيربها كه آنرا اصطلاحاً «شيرباهابُرون» ميگويند از مبلغي كه عرف است و مورد نظرش ميباشد، 5 ، 6 برابر بيشتر ميگويد علتش هم اينست كه حاضرين در جلسه توقع دارند براي خاطر هر يك از آنها مبلغي از شيربها كاسته شود. اگر پدر دختر يكدنگي كند و از مبلغ شيربها چيزي كم نكند به حاضرين در جلسه برميخورد و به پدر دختر ميگويند: «ايويديمه آش گوشت بخوريم»؟ (آمده ايم پلو گوشت بخوريم)؟ وقتي پدر دختر مبلغ شيربها را تعيين كرد ميگويد: بخاطر «كه خدا» (كدخدا) اين مبلغ كم. بقيه حاضرين در جلسه هر يك پول قبائي از پدر دختر مطالبه مي كنند، پدر دختر مبلغي بخاطر حرمت مجلس كم مي كند و هرچه كه از مبلغ شيربها باقي ماند در كاغذ صورت مجلس قيد مي شود بعد از بستن قرار داد شيربها حاضرين در مجلس نقل و شيريني ميخورند و اگر شب باشد شام ميخورند و پس از آن ساعتها برنامه شادي ادامه دارد و بعد كم كم مجلس پاشيده ميشود . وميهماناني كه راهشان يكي است ضمن خداحافظي و آرزوي موفقيت براي عروس و داماد ميگويند: «وُ پا هم پير اُوين» (بپاي همديگر پير شويد) و زنان بعروس ميگويند: اينشالا سال ديه يه كَّرُي بغلت بو» (انشاالله سال ديگر يه پسري توي بغلت باشد) . خلاصه با گفتن اين جملات راهي خانه هاي خود ميشوند.

بعد از اين جلسه چنانچه براي پدر امكانات مالي فراهم باشد و فصل هم مناسب باشد (هوا معتدل باشد) چند روزي كه گذشت عروسي را روبراه ميكنند. وگرنه چند ماهي صبر ميكنند تا آمادگي بيشتر پيدا كنند و فصل مناسبتري مثل بهار پيش آيد اين صبر كردن را اصطلاحاً «برد بافه»5 ميگويند و اينطور ميگويند: «فيلاً يه بردبافه اي كرديمه تا بنيم خدا چه ايخوه»6 دوران نامزدي پسر نميتواند آزادانه با دختر معاشرت داشته باشد، چنانچه دختر را در گوشه كناري گير بياورد با او «بُوزي گلنگل» (نامزد بازي) «مُسه گرمُس» «حنك مذاق» (بگو بخند) «چقل مسي» (عاشقانه ومستانه بگو بخند كردن) ميكنند.

اينگونه كارها برايشان فوق العاده لذت بخش و خاطره انگيز ميباشد. اما دختر بخاطر حفظ آبرويش كه مبادا كسي آنانرا ببيند هرچه زودتر از پسر جدا ميشود و بخانه ميرود. چيز ديگري كه پسر در دوران نامزدي بصورت خاطره برايش باقي ميماند اينست كه وقتي پسر دختر را در يك فرصت كوتاه مي بيند پسر وشگوني از دختر ميگيرد كه اين وشگون را اصطلاحاً «كُنجر» ميگويند و پسر بخودش مي گويد: «يه كنجري ازش گندم دلم خنك اويد» . (وشگوني از او گرفتم دلم خنك شد) و اين برخوردها و باصطلاح نامزدبازي ها تا زمان عروسي ادامه دارد.

عروسي

15 روز بعروسي مانده اندك اندك تدارك عروسي را مي ينند و گاهي نيز اينكار را از چند ماه پيشتر آغاز ميكنند. تا روز عروسي اينكارها بايد انجام گيرد: سفيد كردن برنج، (برنجكوبي) آرد كردن گندم، تهيه نان ، خريد قند و چاي و توتون و تنباكو، تهيه هيزم، تهيه وسايل پخت و پز ، تهيه تركه جهت بازي مردان، دعوت تشمال، (نوازنده) ، دعوت قوم و خويش كه هر يك مراسم مخصوص بخود دارد.

برنجكوبي (سفيد كردن برنج)
سابقاً در بين لركي ها دو نوع برنج «چمپا» و «گرده» مورد استفاد قرار مي گيرفت.
برنج چمپا عطري داشت كه هنگام دم كردن برنج ، بوي آن تا فاصله چندين خانه ميرفته است.
برنج تا روز استفاده با پوست (نكوبيده) ميمانده است، هر روز كه ميخواستند پلو بپزند زن خانه آن را ميكوبيد و از پوست جدا ميكرد7 و پلو مي پخت.

تهيه آرد
براي تهيه آرد چند لنگه گندم را با الاغ و قاطر حمل ميكنند و به آسياب ميبرند و گاه يكي دو روز طول ميكشد تا به آسياب برسند و يكي دو روزي هم صرف گرفتن نوبت و آرد كردن گندمها ميشود تا بخانه برگردند.


عكسها: گليم دست بافت٬ قالي دست بافت زنان لِركي


تهيه نان
زنان بايد نان مورد نياز عروسي را بپزند. براي اين منظور آرد را در لگن بزرگي خمير ميكنند بعد خمير را چانه مي كنند سپس چانه را با تير، روي «تخته» پهن ميكنند بعد روي تاوه فلزي كه زير آن هيزم ميسوزد پهن ميكنند، در مدت زمانيكه نان درحال پختن ميباشد چانه ديگري بهمين طرز كه گفته شد تهيه ميكنند و روي همان نان كه روي تاوه در حال پختن است مي اندازند و با سيخ پهني بنام «نُوار كُن» از زير نانها را وارونه مي كنند در نتيجه نان دومي كه درحال پختن است مشغول پهن كردن نان سومي ميشوند چانه كه پهن شد روي نان اولي روي تاوه مي اندازند دوباره وارونه ميكنند، و اينكار را همينطور ادامه ميدهند تا زمانيكه نانهاي روي تاوه سنگين شده همه آنها را برميدارند و مثل اول اينكار را ادامه ميدهند تا چانه ها تمام شود. از تخصص زنان در امر نان پختن اينست كه وقتي چندين نان روي تاوه كه روي هم قرار گرفت و نان زير كه درحال پختن است بموقع آنرا وارونه ميكنند كه نان كاملاً پخته شده باشد. و مثلي است كه ميگويد مرد ساده لوحي گفت: «قربونه زنا كه ايدونن او بال نون ايپزه كه وريش اينكنن» (قربان زنان كه ميدانند چه موقع آنطرف نان مي پزد كه آنرا وارونه ميكنند) خلاصه اين نان پختن چند روزي وقت لازم دارد.

برنامه خريد
چند نفر به شهر ميروند و چيزهاي مورد لزوم از قبيل قند و چاي، تنباكو، … ميخرند و آنها را با الاغ حمل ميكنند. حبه كردن قند – قندها كه اكثراً كله اي بوده براي حبه كردن آن از «قندشكن» استفاده مي كنند و يك روز شكستن آن طول مي كشد.

دعوت تمشال (نوزانده)
نوازنده لركي ها از دو نفر تشكيل ميشود. يكي «ساز و كرنا» مينوازد كه او را ميرشكال و ديگري كه «دهل» (طبل) ميزند كه او را «دهل چي» ميگويند و هر دو را اصطلاحاً «تمشال» ميگويند.

براي دعوت تمشال قاصدي ميفرستند و پيغم ميدهند، مثلاً اول ماه آينده فلانكس براي پسرش عروسي دارد بيا. تمشال روز موعود مي آيد ، ابتدا مير شكال با «كرنا» (ساز و بزرگ) مينوازد، صداي كرنا تا فرسنگها بگوش ميرسد بازيگارن مرد با شنيدن صداي كرنا، دعوت نشده بعروسي مي آيند و بازي ميكنند. البته بايد يادآور شد كه در نواختن كرنا نيروي زيادي مصرف ميشود بنابراين ميرشكال خسته ميشود از اينجهت پس از ساعتي نواختن ميرشكال كمي استراحت ميكند و اما در اينموقع براي نواختن از كرناي كوچكتري كه همان «ساز» نام دارد استفاده ميكند و در موقع نواختن «دهل چي» او را همراهي ميكند.

زندگي تمشال ها از مقرري كه از طرف هر خانواده تعيين ميشود، ميگذرد. وظيفه تمشالها انجام عروسيها و ختنه سورانها و اصلاح سر مردان است. بعد از هر عروسي رسم است كه از طرف صاحب عروسي انعامي به تمشال داده ميشود كه حتماً يك دستمال ابريشمي هفت رنگ پر از نقل و شيريني جزو آن ميباشد. مدت عروسي در بين لركي ها اغلب سه شبانه روز طول مي كشد كه در مورد اخير ميگويند: «اوه فلونكس هفت شوندروز سي كُرش عُريسي كرد» (فلانكس هفت شبانه روز براي پسرش عروسي كرد) در طول مدت عروسي ، دسته سوار و پياده از راههاي دو و نزديك با هديه هائي از قبيل برنج، قند و چاي، توتون ، تنباكو، گوشتي (گوسفند براي ذبح و گوشت عروسي) . بارهاي هيزم، كه اين گونه هديه ها را اصطلاحاً «يوزي» ميگويند به مجلس عروسي ميآيند مدعوين بوسيله خانواده داماد پذيرائي ميشوند و توقف آنها مدت معيني ندارد گاهي تا چند شبانه روز طول ميكشد.

دعوت مدعوين
براي دعوت عروسي از يكي دو ماه پيش بوسيله نامه يا پيغام و يا قاصد مدعوين دور و نزديك را براي دعوت آگاه ميكنند.

تهيه هيزم
پخت و پز وسيله هيزم انجام ميگيرد و در شب هم براي روشنائي از هيزم استفاده مي كنند. براي تهيه هيزم چندين نفر با قاطر يا الاغ و با ابزاري نظير تبر و تيشه بكوه ميروند و هيزم ميكنند و ميآورند.

تهيه تركه
يكي از رقصهاي مردان «چوب بازي» است درحاليكه تشمال آهنگ مخصوص آنرا مي نوازد مردي چوب كلفت بلندي را مقابل پايش سپر ميكند ديگري با تركه اي كه در دست دارد فعاليت ميكند كه به پاي او بزند8 ، و وقتي كه تركه را بقصد زدن پائين آورد ضربه اي زد، بايد تركه را زمين بيندازد و چوب بلند را بردارد و شخصي كه چوب بلند در دستش بود تركه بدست ميگيرد كه به پاي حريفش بزند پس از زدن تركه ممكنست شخص ديگري وارد ميدان شود و آن شخص حتماً بايد اول چوب بلند را بدست بگيرد تركه بخورد تا نوبتش بشود كه تركه بزند و اين امر گاهي بصورت دو دستگي درميآيد كه مي خواهند همديگر را شكست بدهند. اينست كه براي اين بازي تركه هاي زيادي مورد نياز است كه يكي دو روز قبل از عروسي بباغ يا جنگل ميروند و تركه هاي خوب و صاف حدود يكمتري ميبرند و ميآورند. ناگفته نماند كه پايان اين بازي موقعي است كه تشمال ديگر آهنگ نزند.


عكسها: خرجين دست بافت زنان لِركي٬ شله «براي جاي اثاثيه»


تهيه وسائل پخت وپز و آوردن عروس
اينگونه وسايل كلاً از خانه ها به امانت گرفته ميشود كه پس از اتمام كار به صاحبانشان عودت ميدهند و اگر از ظروف امانتي چيزي بشكند يا از بين برود صاحب آن، چيزي بابت آن نميگيرد زيرا اينكار را عيب ميدانند و هم بدشگون . و اگر در اينگونه موارد كسي بخواهد بابت ظرف شكسته اي پول يا مشابه آنرا بدهد، بطرف خيلي برميخورد. براي آوردن عروس: زن ومرد، كوچك و بزرگ سوار و پياده بهمراهي تشمال حركت ميكنند، تشمال آهنگ «سواربازي» مينوازد زنان و مردان پياده دست ميزنند و پايكوبي ميكنند، مردان سواركار «سواربازي» ميكنند، (تاخت وتاز ميكنند) و عمليات نمايشي انجام ميدهند كه آنرا «محلق زيدن و قيقاج» ميگويند.

وقتي بدر خانه عروس رسيدند، زنان بطرف محلي كه عروس در آنجا است ميروند لباسهاي عروس را كه هنوز پارچه است باندازه عروس ميبرند و فقط آنرا كوك بندي ميكنند و روي لباس عروس مي پوشانند كه بعدها خود عروس وظيفه دارد آنرا با دقت تمام بدوزد. اين لباسها شامل : پيراهن، «تم مون» (شلوار) «فريجي» (كت مخمل) كه اينها بريدني و دوختني است و ديگر گيوه است و «كلاه ريالي»9 و دستمال هفت رنگ سر و دستمال هفت رنگ پيشاني بند و گوشواره نقره (و خالك نقره، گو).

بعد از اين دست و پاي عروس را حنا ميبندند، چشمهاي او را سرمه ميكشند، زير ابروي او را با بند برميداند كه اين عمل را «بند بُرمك» ميگويند و گيسوان او را شانه ميكنند كه اين عمل را اصطلاحاً «چك زيدن» ميگويند، اين علائم يعني زير ابرو برداشتن و «چك زيدن» از عمده علائمي است كه دختر شوهر كرده است. بعد از اين آرايش و بزك عروس آماده حركت ميشود چارقد ابريشمي بزرگي را روي سر مياندازند كه كاملاً صورت او را مي پوشاند كه عروس قادر نيست جلوي پاي خود را ببيند، در اين موقع دو نفر زن بازوي عروس را ميگيرند و او را در راه رفتن راهنمائي ميكنند، البته بايد يادآور شد كه اين چارقد روي سر عروس باقي ميماند كه شب زفاف «شو حجله» طي تشريفاتي برداشته ميشود. درحاليكه دو نفر زن بازوي دختر را گرفته مراسم خداحافظي از خانه پدر انجام ميشود.

مراسم خداحافظي از خانه پدر
در وسط حياط يا جلوي چادر خانه پدر دختر، تاوه نان پزي قرار ميدهند كه اين تاوه بمنزله اجاق پدر است و بايد از اجاق پدر خداحافظي كند چون در نزد لركي ها خيلي محترم است و به آن قسم ميخورند مثلاص ميگويند: «اجاق باوات بكنه اي كار درس اوه چندي خوبه» (اجاق پدرت معجزه كند اينكار درست شود چقدر خوب است) سپس عروس را سه بار دور اجاق پدر مي چرخانند و رو بقبله مي نشانند، دختر اجاق پدر را مي بوسد بعد عروس را بنزديك اسب مخصوص عورس ميآورند كه سوار شود، در اين موقع بايد داماد مبلغي بعنوان «حق شير» به مادر عروس بدهد تا او اجازه بدهد كه عروس سوار بشود. وقتي داماد حق شير مادر را داد عروس را سوار اسب ميكنند و البته براي سوار كردن عروس بايد يكي از نزديكان او مثلاً دائيش او را سوار كند.

در انتخاب اسب يا ماديان عروس اين دقت را ميكنند كه اصيل و شكيل باشد و رم نكند. اسب را كاملاً تميز و آرايش ميكنند، به گردنش دستمال مي بندند، زين و برگي نو روي آن مي گذارند روي زين چارقد ابريشمي بزرگي پهن مي كنند، به پيشانيش آينه اي مي بندند و دهنه اسب را به مرد پياده اي ميدهند كه اسب را راه ببرد و اين پياده را «جلودار» ميگويند، پشت سر عروس پسر بچه اي را سوار ميكنند، زيرا لركي ها دوست دارند كه بچه اول عروس پسر باشد و اعتقاد دارند اگر پسر بچه اي پشت سر عروس سوار كنند بچه اول عروس پسر ميشود. با اين ترتيبي كه گفته شد، عدهاي سوار و پياده با ساز و كرنا همراه عروس حركت مي كنند و به سمت منزل داماد روانه مي شوند.

بردن جهيز عروس
جهيز عروس را «پشا» مي نامند و آن شامل قالي ، گليم، جاجيم ، بالش، خرجين ميباشد كه اين وسايل را جلوتر بمنزل داماد ميبرند خانواده داماد در نزديكي آبادي با گليم و جاجيم هاي رنگارنگ اطاقي درست ميكنند كه آنرا «حجله» (حجله) ميگويند كه اين خانه موقت داماد است. درون حجله را با قالي و گليم فرش مي كنند. موقعيكه عروس بنزديكي آبادي رسيد اسب عروس بدر حجله برده ميشود اما عروس از اسب پياده نميشود زني از طرف عروس ميگويد عروس «پانداز» (حق قدم) ميخواد داماد سكه هائي از طلا يا پول رايج بعروس ميدهد و دست عروس را ميگيرد و او را پياده ميكند. در همين هنگام، در حجله ، جلوي پاي عروس، گوسفندي سر ميبرند.

داماد تا شب زفاف پيش عروس نميرود و در خلال اينمدت يكنفر بنمايندگي از طرف پدر پسر و پدر دختر پيش سيدي كه «مجتهد» ناميده ميشود ميرود و مشخصات پسر و دختر را از قبيل نام، نام پدر، ميگويد و مجتهد صيغه عقد را جاري ميكند و اين عقد را اصطلاحاً «عقد هوائي» ميگويند زيرا در دفتر رسمي ثبت نميشده و البته اينجور عقدها در عشاير صورت ميگرفته است.

شب زفاف
در شب زفاف مرد ميانسالي همراه با داماد وارد حجله ميشوند عروس هنوز چارقد روي سروصورتش است زني كه از طرف خانواده عروس در حجله است ميگويد: «عُريس ري گوشوني ايخوه» (عروس روگشائي ميخواهد) يعني عروس مبلغي ميخواهد تا چارقد را بردارد در اينموقع داماد مبلغي بعروس ميدهد و چارقد صورت عروس را برميدارد سپس عروس و داماد دو ركعت نماز ميخوانند بعد آنها را دست بدست ميدهند بدين ترتيب مردي كه همراه داماد است دست عروس را ميگيرد و در دست داماد ميگذارد و اينطور ميگويد: «عريس دادم و دسه تو، تونه دادم و دسته خدا» (عروس را بدست تو دادم و ترا دادم بدست خدا) اين تشريفات را اصطلاحاً دست بدست دادن مينامند. در اينموقع همه بجز عروس و داماد از حجله خارج ميشوند.

بعد از شب زفاف اولين وعده غذائي كه بعروس و داماد ميدهند اصطلاحاً «آش پس پرده» ميگويند كه براي عروس و داماد خيلي خاطره انگيز است و بصورت ضرب المثلي درآمده ميگويند: آش پسِ پرده يادش آمده يعني خيلي خوشه. هفت روز كه از توقف عروس و داماد در حجله گذشت عروس را بحمام ميبرند و بعد از آن براي اينكه عروس را وادار بانجام كارهاي خاه نمايند مادر دست عروس را در «خور آردي» (ظرف آرد) ميكند و در ميآورد بعد از آن در «خيك روغن» (ظرف روغن) و از آنموقع ببعد عروس انجام كار خانه را شروع ميكند در اينموقع براي عروس و داماد چادري جداگانه ميزنند تا زندگي نو و مستقل خود را آغاز كنند و پدر سهمي از دارايي خود را كه عبارتست از: گاو و گوسفند و وسايل خانه داري كه كم و كسر دارد باو ميدهد.

پاگشوني
يكي دو هفته از عروسي گذشت خانواده دختر، عروس و داماد را بشام دعوت ميكنند اين دعوت را «پاگشوني» مينامند. خانواده عروس علاوه بر پذيرائي عروس و داماد هديه اي را كه ممكنست يك رأس گوسفند يا پوشاكي نظير گليم يا جاجيم باشد بعروس ميدهند.

* * *
يادآوري مينمايد، اين مقاله از مراسم عروسي لركيهاي هفتكل و سبزه كوه گردآوري شده است. بنا بگفته آقايان پرويز صفائي لركي 75 ساله، قربانعلي اژدري لركي 70 ساله، سيف اله اشتري لركي 65 ساله، سلطانعلي عباسي لركي 93 ساله، خانعلي شمشيري 80 ساله، غريب خان عباسي لركي 60 ساله و دوستعلي مالكي. مراسم عروسي لركي ها تا شهريور 1320 عيناً طبق متن اين مقاله بوده است ولي از آن تاريخ كه از محل خود متفرق شدند در جاهاي مختلفي مسكن گزيده اند و محيط، منطقه زيست و پيرامون آن، در مراسم عروسي و ديگر مراسم را بطوريكه در مقاله آمده است اجرا كنند و ما اينك از جزئيات فعلي مراسم عروسي آنان در نقاط مختلف بيخبريم و حتي مطالبي كه از عروسي لركيها در اين مقاله نوشته شده است مربوط به حدود سي سال پيش مي شود و مطمئناً در حال حاضر بسياري از عرف و عادات آن بفراموشي گرائيده است.

پاورقي ها:
* لرك: به كسرلام، Lerk (به معني درخشيدن است)
1 – خون وكالات: وقتي بين دو طايفه دعوائي رخ ميدهد كه منجر به قتلي شود آنرا خون و كالات ميگويند.
2 – معيار آنها در زيبائي اندام كشيده و رشيد، چشم درشت، صورت پهن وگيسوي بلند است.
3 – تمدار Tamdar بكليه بافتنيها از قبيل قالي، گليم، جاجيم و غيره اطلاق ميشود.
4 – تنگ وخوش: روزهاي نياز و بي نيازي .
5 – برد بافه : سنگ روي دسته هاي گندم درو شده گذاشتن.
6 – فعلا سنگي روي بافه گذاشته ايم تا ببينيم خدا چه ميخواهد.
7 – براي كوبيدن برنج، اول جاجيم يا چيز ديگر مشابه آن را روي زمين پهن مي كنند، وسط آن، سركو (هاون) را قرار مي دهند و هاون را تا مقدار سرخالي برنج ميريزند كه اين برنج حدود يك كيلو ميشود بعداً دو نفر زن يا دختر هر يك ، يك دسته اي برميدارند و بطور متناوب روي برنج درون سركو ميزنند، ضمن كوبيدن برنج زمزمهاي هم ميكنند ، كه آن زمزمه اينست: «هل هلي هاي هاي» و (تلفظ زمزمه ها مثل اشخاصي كه تودماغي صحبت ميكند تلفظ ميشود) ديگري هم همين را تكرار مي كند. حدود يكربع كوبيدن برنج همراه با زمزمه آهنگ ادامه دارد. وقتي ميخواهند بايستند، يكي ميگويد «هاي» ديگري هم ميگويد «هاي» : چندبار اين گفته تكرار ميشود بعد ميايستند برنج را با دست زير و رو مي كنند و آنگاه دوباره مشغول كوبيدن برنج ميشوند.
برنج كه كوبيده شد آنرا در ظرفي بنام «تويزه» ميريزند و با تكان دادن تويزه بطور عمود و مايل و بالعكس سبوس را از برنج جدا مي كنند . براي كوبيدن برنج عروسي براي اينكه كار سرعت عمل بيشتري داشته باشد چندين دستگاه سركو و دسته آماده مي كنند.
وسيله كوبيدن برنج عبارت از يك هاون چوبي «سركو» و دسته است.
هاون را كه سركو ميگويند آن را از تنه درختان ميسازند، باين طريق كه تنه كلفت درختي كه كج و كوله نباشد ميبرند، در يك سر آن چند ذغال افروخته ميگذارند، اين ذغال افروخته همان قسمت را ميسوزاند سپس قسمت سوخته شده را ميتراشند ودوباره آتش ذغال را ميگذارند و اين عمل را تكرار مي كنند تا وسط آن گود شود و تقريباً بشكل فلاسك يخ درآيد قسمت خارجي آنرا هم با تيشه ميتراشند و خراطي ميكنند.
«دسته» يك ساقه دومتري كه كلفتي آن باندازه اي است كه ميتوان از زمين برداشت و انتهاي آن بصورت كله قندي تراشيده شده و قسمت پائين آن هم صاف شده است.
8 – چوب بلند را كه بعنوان سپر جلوي پا ميگيرند «درك» مي گويند.
9 – كلاه ريالي: كلاه پارچه اي است كه قسمت جلوي آن سكه هاي گوشه دار دوزند.


Home [Powered by Blogger]